سرمه سعادت

مشخصات كتاب

نام كتاب: سرمه سعادت

نويسنده: سيد حسين اسحاقى

موضوع: اسرار و معارف

زبان: فارسى

تعداد جلد: 1

ناشر: نشر مشعر

مكان چاپ: تهران

سال چاپ: تابستان 1389

نوبت چاپ: 1

ص:1

ديباچه

بدون شك تبلور رفتار مطلوب و متعادل اخلاقى و تجلّى شخصيت عقلانى در گرو آشنايى با بايدها و نبايدهاى اخلاقى است. از سويى ديگر، لازمه بينش عميق مذهبى، به مثابه اصلى ترين بستر تبلور رفتارهاى اخلاقى و مطلوب، بهره مندى هماهنگ از دو ركن مهم دانش اخلاقى و رفتار اخلاقى است. به عبارت ديگر، باور غنى و بينش عميق مذهبى برآيندى است از آميزه دانسته هاى اخلاقى و تجلى رفتار اخلاقى.

انسان رشد يافته، در بستر تربيت اخلاقى انسانى است كه به همه آموزه هاى دينى پايبند، در انجام بايدها متعهد و در ترك نبايدها استوار است و به فرموده قرآن كريم (نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ) نيست. چنين برخوردى با آموزه هاى اخلاقى مستعدترين زمينه تربيت شخصيت هاى متعهد و متعالى را فراهم نموده و بالاترين مصونيت را از كج روى ها و تندروى ها و آسيب پذيرى هاى فردى و اجتماعى فراهم

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص:9

ص:10

ص:11

ص:12

ص:13

ص: 14

مى نمايد.

اثر پيش رو كه توسط پژوهشگر ارجمند آقاى دكتر سيد حسين اسحاقى تأليف شده، به بايدها و نبايدهاى اخلاقى پرداخته است و با قلمى شيوا و روان سعى كرده طبع لطيف جوانان جوياى معارف ناب محمدى را ارضا نمايد. باشد كه مقبول طبع واقع شود.

انه ولى التوفيق

گروه اخلاق و اسرار

مركز تحقيقات حج

ص: 15

طلوع سخن

جوانى نگه دار كاين مرغ زيبانماند در اين خانه استخوانى

پروين اعتصامى

جوانى، چون رودى است جارى و بى بازگشت؛ ستاره اى است كه تنها يك بار در آسمان عمر آدمى طلوع مى كند. پس اينك كه مى توانى، دامنى از گل سرخ پر كن! چراكه عقاب كهنسال زمان، همچنان در پرواز است و اين گُل كه امروز به روى تو مى خندد، فردا همه بر باد خواهد رفت. از عمر آدمى، جوانى بهترين بخش آن است. آن هنگام كه خون گرم جوانى در تن جارى است و چون اين دوران سپرى شود، ايامى سخت تر و ناخوش تر، آن روزگار خوش را در پى خواهد بود. پس، شرم و ناز و بهانه را رها كن و فرصت غنيمت شمار كه چون جوانى را بى بهره پشت سر نهادى، جز آه و حسرت پيش رو نخواهى داشت. اين سخن پيامبر اكرم (ص) را آويزه گوش ساز كه: «فرشته اى الهى هر شب جوانان بيست ساله را ندا مى دهد كه دنيا

ص: 16

شما را فريب ندهد». (1)

بدان، كه موهبت هايى چون سلامتى، فراغت، قدرت، امنيت و مانند آن، هشيارى و اغتنام فرصت مى طلبند. نبى اكرم (ص) در سخنى ديگر مى فرمايد: «كسى كه دَرِ نيكى و خيرى بر او گشوده شد، بايد آن را غنيمت شمارد؛ چه اينكه نمى داند چه وقت بر روى او بسته خواهد شد».(2)

جوانى، بهارى سبز و خرم است كه در سرزمين عمر آدمى تنها يك بار به گل و شكوفه مى نشيند و چون دست خزانِ ميان سالى و كهن سالى بر آن افتد، اميدى به رويش و شادابى و سرسبزى دگر باره آن نخواهد بود.

بهارا دريغا كه پايا نه اى دريغا كه پيوسته با ما نه اى

دريغا كه چون روزگار شباب يك امروز هستى و فردا نه اى

رشيد ياسمى

از زمانى كه انسان به عرصه وجود پا مى نهد، دوره هاى گوناگون را پشت سر مى گذارد: نوزادى، خردسالى، كودكى، نوجوانى، جوانى، ميان سالى و پيرى. هر يك از اين دوره ها، شرايط ويژه خود را دارد. در ميان اين دوره ها، جوانى، بهارى است كه سرنوشت انسان در آن رقم مى خورد، شخصيت وى شكل مى گيرد و استعدادهايش، بارور و


1- مستدرك الوسائل، ج 2، ص 253.
2- بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، ج 77، ص 165.

ص: 17

پايه هاى دينى و عقيدتى اش استوار مى شود. جوانى، بهار زندگى است؛ بهارى ارزشمند، ولى زودگذر. جوانى، فصل رويش ها و شكفتن ها، دوران درخشندگى و نشاط زندگى، زمان ظهور غريزه ها و كشش ها و آرزوهاست.

روح كنجكاو و پرخروش جوان، هميشه در جست وجو براى آشنايى با پديده هاى وجود خود و پيرامون خويش است. بر اساس موقعيت، محيط زندگى، شرايط زمانى و هم نشينى با دوستان، زمينه هاى شكل گيرى ديدگاه ها، باورها، عواطف و شخصيت جوان فراهم مى شود. انديشه جوان همواره از مسائل و عوامل درونى و بيرونى اثر مى پذيرد و هر لحظه به شكلى، توجه وى را به خود جلب مى كند و رشته خواسته ها و انديشه هاى او را به سوى خود مى كشاند.

همه اين حالت ها و نوسان هاى روحى و روانى، از ويژگى هاى دوران جوانى است. جوان براى درك بهتر خود و آشنايى با پيرامون خويش، به راهنمايى و آگاهى نياز دارد. او همواره در حال رشد است و رشد جسمى اش، به طور طبيعى، با حالت ها و هيجان هاى روحى و عاطفى همراه است. جوان اگر از نظر تربيتى، فكرى و اعتقادى در راه درست و الهى و در مسير تكاملى قرار گيرد، بالندگى و كمالش حتمى و عينى است. بنابراين، او به راهنمايى مربيان رستگار و خيرانديش نيازمند است تا چگونه زيستن را بياموزند.

ص: 18

در اين ميان، تربيت اصولى و آموزش درست و مطمئن در جوانى، بيشترين اثر را در آينده انسان دارد. پيامبر اكرم (ص) نيز بر ارزش و اهميت دوره جوانى تأكيد دارد و در سفارشى به ابوذر مى فرمايد: «يا اباذَرٍّ اغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْسٍ ... شَبابَكَ قَبْلَ هَرَمِكَ»(1) ؛ «اى ابوذر، پنج چيز را قبل از پنج چيز درياب و غنيمت شمار ... و جوانى ات را قبل از پيرى».

جوانى كه به قدر و منزلت جوانى آگاه است، هرگز آينده خود را از نظر دور نمى دارد و مى كوشد تا از رهگذر جوانى، توشه هاى گران سنگى براى بارورى و بالندگى آينده اش برگيرد، از جمله گنج ها و ذخيره هاى دوران جوانى، خودسازى و اصلاح نفس است كه پايه انسانيت به شمار مى آيد و تلاش در اين زمينه، از سفارش هاى پياپى پيشوايان معصوم (عليهم السلام) بوده است:

لا تَتْرُكِ الإجْتِهادَ في إصْلاحِ نَفْسِكَ فَإِنَّهُ لا يُعِينُكَ عَلَيْها الّا الْجِدُّ. (2)

كوشش و تلاش در اصلاح درون و خودسازى را رها نكن؛ زيرا جز تلاش و جديت، چيزى تو را در برابر نفست يارى نمى كند.


1- وسائل الشيعه، ج 1، ص 86.
2- غرر الحكم و درر الكلم، ص 237.

ص: 19

فصل اول: نگاهى به ويژگى هاى جوانى

اشاره

ص:20

ص: 21

1- جوان و پاكى فطرت

جوان، از ضمير خود كه كانون خواسته هاى فطرى اوست، تنها نداى پاكى و دوستى مى شنود و با بهره مندى از صفاى باطن و پاكى روح، به رفتار همگان، عادلانه و نيك مى نگرد. جوان، شيفته پاكى مطلق است و به آسانى به ناراستى ها تن نمى دهد. حضرت امام خمينى (ره) درباره اين ويژگى جوانان مى فرمايد: «اين تأثير قلبى و تصور باطنى، در ايام جوانى بهتر حاصل مى شود؛ زيرا قلب جوان، لطيف و ساده و صفايش بيشتر است». (1)

پيامبر گرامى اسلام (ص) با اشاره به لطافت قلبى جوانان، همگان را به احسان و نيكى در حق آنان سفارش مى كند: «اوصيكم بِالشَّبابِ خَيراً فَانَّهُمْ ارَقُّ افْئِدَةً»(2) ؛ «شما را به احسان و نيكى با جوانان سفارش مى كنم؛ زيرا آنان قلبى لطيف دارند».


1- چهل حديث، امام خمينى، ص 499.
2- شباب قريش، عبدالمتعال الصعيدى، ص 1.

ص: 22

2- جوان و زيبايى طلبى

زيبايى دوستى و آراستگى، از ويژگى هاى فطرى جوان است. او به دليل داشتن روحيه اى پاك، شاداب است. به گفته مقام معظم رهبرى:

هرجا جوانان هستند، تر و تازگى، طراوت و صفا و نشاط و خوبى است. وقتى با جوانان هستم و در محيط جوانان قرار دارم، احساس من مثل احساس كسى است كه در هواى صبحگاهى تنفس مى كند، احساس طراوت و تازگى مى كنم. (1)

در گفتار پيشوايان دين، افزون بر توجه به زيبايى هاى طبيعى، به آراستگى ظاهرى نيز سفارش شده است. امام حسن مجتبى (ع) درباره دليل آراستن خود هنگام نماز، فرموده است: «انّ الله جَميلٌ يحِبُّ الجَمالَ» (2)؛ «خداوند، زيباست و زيبايى را دوست دارد».

حضرت على (ع) نيز هنگام انتخاب لباس براى قنبر، لباس زيبا و فاخرى را براى او برگزيد و يكى از دلايل خود را گرايش فطرى جوان به زيبايى بيان فرمود: «انتَ شابٌّ وَ لَكَ شِرّةُ الشَّبابِ»(3) ؛ «تو جوانى و براى


1- مقام معظم رهبرى حضرت آيت الله خامنه اى، ديدار با جوانان، كيهان، 10/ 8/ 1379.
2- البرهان فى تفسير القرآن، سيد هاشم بحرانى، ج 2، ص 532.
3- مستدرك الوسائل، ج 1، ص 210.

ص: 23

توست نشاط جوانى و رغبت در آن».

حس زيبايى دوستى جوان، مى تواند او را به جستوجوى زيبايى هاى معنوى و اخلاقى نيز رهنمون شود. جوانان بايد اين سفارش حضرت على (ع) را در نظر داشته باشند كه: «مَيزَةُ الرَّجُلِ عَقْلُهُ وَ جَمالُهُ مُرُوَّتُهُ»(1) ؛ «امتياز مرد، به عقل او و زيبايى اش، به مردانگى و فضيلت هاى اخلاقى اوست».

3- جوان، خلاقيت، نوآورى و پرسش گرى

در دوره جوانى كه رشد عمومى به تكامل مى رسد، هوش نيز در بيشترين سطح خود قرار دارد. از اين رو، جوان به يادگيرى هر چيزى علاقه نشان مى دهد. قدرت انديشه و تفكر، در جوانان بسيار بالاست و در پرتو اين نيرو، بسيارى از دشوارى ها حل مى شود. قدرت انديشه، به جوان توان نظريه پردازى مى دهد و او مى تواند جنبه هاى گوناگون يك موضوع را بكاود و پيآمدها و دستاوردهاى آن را بيان كند. جوان در پرتو انديشه، دنيايى زيبا را در آينده اى نزديك براى خود تصوّر مى كند


1- غرر الحكم و درر الكلم، ص 759.

ص: 24

و به خلاقيت و شكوفايى روى مى آورد.

اين حالت روانى، قوه تخيل را توسعه مى دهد و به ذهن جوانان نيروى خلاقه مى بخشد، حس ابداع و ابتكار را در ضمير جوانان بيدار مى سازد و آنان را براى نوسازى و به دست آوردن كمال تازه ترى، آماده مى كند.(1)

پرسش گرى، ويژگى ديگر جوان است. جوان دوره بلوغ را پشت سر گذاشته است، ولى همچنان پرسش هاى آن دوره را با خود دارد، بى پاسخ ماندن آنها، جوان را به بيهودگى و ازخودبيگانگى دچار مى كند.

رهبر معظم انقلاب بر اهميت دادن به پرسش هاى جوانان تأكيد دارد. همچنين ديگران را به وارد شدن در اين عرصه تشويق مى كند. وى درباره ضرورت مسئله مى فرمايد: «در بسيارى از موارد، به او پاسخ به هنگام و دلنشين داده نمى شود. به همين دليل، جوان، احساس خلأ و ابهام مى كند».(2)

4- حس مذهبى جوانان


1- جوان از نظر عقل و احساسات، محمد تقى فلسفى، ج 1، ص 80.
2- مقام معظم رهبرى حضرت آيت الله خامنه اى، ديدار با جوانان، كيهان 1/ 2/ 1379.

ص: 25

همزمان با دگرگونى هاى دوران بلوغ، گرايش شديد به سوى مذهب و سلوك در جوان پديد مى آيد. «با فرا رسيدن ايام بلوغ، احساسات مذهبى و گرايش هاى دينى در وجود نوجوان بيدار مى شود و آنان را شيفته فراگرفتن آموزه هاى روحانى مى سازد. پس از دوره بلوغ، از شدت و تمايل اين خواهش فطرى شديد و سوزان كاسته مى شود و رفته رفته، خواهش ايمان و اخلاق به يك تمايل عادى درمى آيد». (1)

پيامبر اكرم (ص) نيز تمام تلاش خود را براى جذب جوانان به سرچشمه حقيقى به كار گرفت و نيك مى دانست كه جوان در مقايسه با ديگران، آمادگى بيشترى براى پذيرش حقايق دارد. امام صادق (ع) درباره اثرپذيرى بيشتر جوانان مى فرمايد:

مَن قَرأَ القُرآنَ وَ هُوَ شابٌّ مُؤمنٌ اختَلَط القُرآنُ بِلَحمِهِ وَ دَمِهِ(2)

كسى كه قرآن بخواند، اگر جوان باايمان باشد، قرآن با گوشت و خونش آميخته مى شود و در همه بافت هاى بدنش اثر مى گذارد.

مذهب، مايه آرامش دل و رضايت روح است و فرد را از بسيارى تشويش ها، اضطراب ها و ترس ها مى رهاند و تكيهگاهى مطمئن و مورد نياز براى بشر است. جوانى كه سر تسليم در برابر هيچ كس فرود نمى آورد و در برابر همه قدرت ها عصيان مى كند، در درون، متوجه


1- جوان از نظر عقل و احساسات، ج 1، ص 12.
2- وسائل الشيعه، ج 2، ص 140.

ص: 26

ضعف ها و حقارت هاى خود هست و عظمت، قدرت و بقاى خود را در مذهب مى بيند. فلسفه زندگى و حياتش را در مذهب جست وجو مى كند و در آن، معنايى براى زندگى خويش مى يابد. او مى خواهد مذهب و مفاهيم دينى را خود، با نيروى عقل خويش بررسى كند و حقايق را دريابد. پس با واكاوى باورهاى خويش، راه تكامل را براى خود هموار مى سازد.(1)

5- جوان و هويت يابى

جوان براى آزمودن شيوه هاى گوناگون زندگى به تكاپو مى افتد. همين تلاش، وى را وادار مى كندكه پس از آزمايش الگوهاى رفتارى، بهترين ارزش ها و نگرش ها را برگزيند. كارشناسان، تلاش جوان براى اين آزمون ها را «كشف هويت» مى نامند. مقام معظم رهبرى حضرت آيت الله خامنه اى در اين باره مى فرمايد: «جوان، در حال تكوين هويت جديد خود است و مايل است شخصيت جديد او به رسميت شناخته شود».(2)

جوان اگر بنيان هاى محكم پيدا نكند، به هويتى ثابت نمى رسد،


1- مسايل جوان و نوجوانان، خدايارى فرد محمد، ص 34.
2- مقام معظم رهبرى، ديدار با جوانان، كيهان 1/ 2/ 1379.

ص: 27

بلكه حقيقت خويش را از ياد مى برد؛ چنان كه امام على (ع) نيز به او هشدار مى دهد كه پيش از هر چيز، به فكر خودشناسى باشد:

عَجِبْتُ لِمَنْ يَنْشُدُ ضالَّتَهُ وَ قَدْ اضَلَّ نَفْسَهُ فَلا يَطْلُبُها.(1)

در شگفتم از كسى كه در جستوجوى گمشده اش برمى آيد، حال آنكه خود را گم كرده و در جست وجوى آن نيست.

ايشان در جاى ديگر، راه برخوردارى از هويت را شناخت موقعيت خويش در هستى و آگاهى از مبدأ و معاد مى داند و مى فرمايد: «رَحِمَ اللهُ مَنْ عَلِمَ مِنْ اينَ وَ فِي اينَ وَ الى اين» (2)؛ «خدا رحمت كند، كسى را كه مى داند از كجا آمده است، در كجا هست و به كجا مى رود».

با گذشتن از اين دوره سخت و دستيابى به هويت راستين، احساسى آرامشبخش و ارزشمند و اعتمادآفرين در او پديد مى آيد. در اين حال، احساس تنهايى نمى كند و خود را جزئى هدفمند از عالم هستى مى بيند و براى آيه (أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثا)؛ «آيا گمان كرديد كه شما را پوچ و بيهوده آفريده ايم». (مؤمنون: 115)، پاسخى در خور دارد.

6- جوان و تربيت جنسى


1- غرر الحكم و درر الكلم، فصل 54، ح 18.
2- اسفار، ملاصدرا، ج 8، ص 408.

ص: 28

ميل جنسى، نيرومندترين غريزه دوران جوانى است كه اگر به درستى هدايت نشود، آسيبزا خواهد بود. نگاه هاى شهوت آلود، آتش غريزه را شعلهور مى كند و تماشاى صحنه هاى نامناسب، جوان را به بى قيدى، هرزگى و ناپاكى مى كشاند. مرحوم حجت الاسلام و المسلمين فلسفى درباره ضعف آدمى در برابر غرايز و راه هاى مبارزه با آن مى نويسد:

اگرچه براى محدود كردن تمايلات نفسانى و ايستادگى در برابر هجوم غرايز، عوامل ديگرى مانند نظارت، قوانين كيفرى و مانند آن وجود دارد، در دنياى متمدن كنونى، عقل، علم و تربيت، سه عامل بزرگ براى رام كردن غرايز شناخته شده و مربيان بر آن تكيه مى كنند. (1)

ناگفته نماند، ازدواج به هنگام، خود يكى از راه هاى تربيت جنسى است كه نقش قابل ملاحظه اى در مهار اين غريزه دارد.

7- جوانى را دريابيم

بنا به فرموده امام على (ع)، ارزش جوانى، تنها با از دست دادن آن، شناخته مى شود. آن حضرت مى فرمايد:


1- جوان از منظر عقل و احساسات، ج 1، ص 362.

ص: 29

شَيئانِ لايَعْرِفُ فَضْلَهُما الّا مَنْ فَقَدَهُما: الشَّبابُ وَالْعافِيةُ. (1)

دو چيز است كه ارزش آن را نمى داند، مگر كسى كه آن را از دست داده باشد: جوانى و سلامتى.

در آموزه هاى دينى، پاكى يكى از ويژگى هاى دوره جوانى به شمار مى رود و سفارش شده است كه با بهره گيرى از اين دوران ارزشمند، در راه تزكيه نفس و تقرب الهى كوشش شود. آموزه هاى روايى، از جوانان مى خواهد كه پيش از فرارسيدن پيرى و هجوم دلبستگى هاى گوناگون، خود را با اخلاق نيكو آراسته سازند. پيامبر گرامى اسلام (ص) مى فرمايد:

فَضْلُ الشّابِّ العابِدِ الَّذي تَعَبَّد فِي صباه عَلَى الشَّيخِ الَّذي تَعَبَّدَ بَعْدَ ما كَبُرَتْ سِنُّهُ، كفْضَلِ الْمُرْسَلينَ عَلَى سائِرِ النّاسِ.(2)

برترى جوان عابدى كه در جوانى راه بندگى پيش گرفته است، بر پيرى كه در بزرگ سالى به عبادت روى آورده، همچون برترى فرستادگان الهى بر ديگر مردمان است.

از سوى ديگر، پيشوايان دين ما در برخى روايت ها از جوانان مى خواهند كه فرصت آموختن را از دست ندهند؛ زيرا ارزش يادگيرى در دوره جوانى را به دليل ميزان بالاى ثبات و دوام آموخته ها در ذهن،


1- غرر الحكم ودرر الكلم، فصل 42، ح 11.
2- كنز العمال، متقى هندى، ج 15، ح 43059.

ص: 30

با ديگر دوره هاى زندگى نمى توان مقايسه كرد.

تفاوت آموختن در دوره جوانى با فرا گرفتن در پيرى، در سخن نبوى چنين بيان شده است:

مَنْ تَعَلَّمَ فِي شَبابِهِ كانَ بِمَنْزِلَةِ الرَّسْمِ فِي الْحَجَرِ، وَ مَنْ تَعَلَّمَ وَ هُوَ كَبِيرٌ كانَ بِمَنْزِلَةِ الْكتابِ عَلَى وَجْهِ الْماءِ. (1)

هر كه در جوانى دانش آموزد، دانش او همچون نقشى است كه بر سنگ جاى گيرد و هر كه در بزرگ سالى بياموزد، كارش همچون نوشتن بر روى آب است.

8- جوان از ديدگاه امام خمينى (ره)

جوانان عدالت خواه، آزاديطلب و حقيقتجو همواره در شمار نخستين كسانى هستند كه به نداى مناديان حق و عدالت پاسخ مى گويند. پيروى جوانان دوران تاريك جاهليت از آرمان هاى عالى انسانى و الهى حضرت محمد (ص)، از همين نمونه است. آنان با پيوستن به رسول الله (ص) در پيشبرد هدف هاى الهى آيين اسلام، از هيچ تلاشى فروگذار نكردند و تا مرز شهادت جانفشانى نمودند. اين پيوند الهى، پس از قرن ها، بار ديگر تكرار شد. اين بار در ايران اسلامى، امام خمينى (ره) با بهره مندى از سيره


1- بحارالانوار، ج 1، ص 222.

ص: 31

پاك نبوى، به عنوان مرجع و رهبرى عادل، خداجو و آگاه، به كانون اميد و توجه ايران و جهان تبديل شد و پيوندى استوار ميان جوانان و ولايت برقرار كرد. جوان در نظر امام خمينى (ره)، جايگاهى بسيار والا دارد. ميان جوانان و امام، ارتباطى عاطفى و صميمى برقرار بود. حضرت امام (ره)، دوره جوانى را بهترين فرصت براى تزكيه نفس مى داند و قلب پاك جوانان را پذيراى كلام حق مى شمارد:

تأثير قلبى و تصور باطنى، در ايام جوانى بهتر حاصل مى شود؛ زيرا قلب جوان، لطيف و ساده است و صفايش بيشتر است و [واردات] آن، كمتر و تزاحمات و تراكمات در آن كمتر است.(1)

ايشان در بيان اراده نيرومند و استقامت جوانان در برابر قدرت ها و دشمنان اسلام، جوانان را معجزه گر مى خواند و مى فرمايد:

شما جوانان عزيز، اثبات كرديد كه مى توانيد در مقابل تمام قدرت ها ايستادگى كنيد و مى توانيد كشور خودتان را حفظ كنيد. (2)

هشيارى در برابر خطر انحراف جوانان و نفوذ فرهنگ بيگانه در انديشه اين نسل، سفارش هميشگى حضرت امام (ره) بود. ايشان با اشاره به ضرورت پاكسازى دانشگاه ها از فرهنگ بيگانه؛ همه مردم، نسل


1- چهل حديث، ص 499.
2- صحيفه نور، ج 16، ص 18.

ص: 32

جوان و مسئولان را به تلاش براى حفظ دانشگاه ها از خطر انحراف و آسيب غربزدگى و شرقزدگى فرامى خواند:

اين جانب به همه نوجوانان و جوانان در مرحله اول و پدران و مادران و دوستان آنها در مرحله دوم و به دولت مردان و روشن فكران دل سوز براى كشور در مرحله بعد، وصيت مى كنم كه در اين امر مهم (حفظ دانشگاه ها از خطر انحراف) كه كشورتان را از آسيب نگه مى دارد، با جان و دل كوشش كنيد و دانشگاه ها را به نسل بعد بسپريد. (1)

9- جوان از ديدگاه رهبر معظم انقلاب

رهبر فرزانه انقلاب، حضرت آيت الله خامنه اى، در تعريف جوانى مى فرمايد: «جوانى يك پديده درخشان و يك فصل بى بديل و بى نظير از زندگى هر انسانى است».

از ديدگاه ايشان، ويژگى اين دوران بدين قرار است:

الف) شخصيت جديد: جوان در حال تكوين هويت جديد خود است


1- صحيفه نور، ج 21، ص 185.

ص: 33

و مايل است شخصيت جديد او به رسميت شناخته شود.

ب) انگيزش و هيجان: جوان احساس ها و انگيزه هايى دارد، رشد جسمانى و روحى دارد و به دنياى تازه اى قدم گذاشته است.

ج) پرسش گرى: جوان با مجهولات بسيارى روبه رو است و مسائل جديد براى او سؤالبرانگيز است.

د) پرانرژى بودن: جوان احساس مى كند نيروهاى متراكمى در او وجود دارد. توانايى هاى جسمى و فكرى مى تواند معجزه كند، مى تواند كوه ها را جابهجا كند، ولى وقتى احساس مى كند از اين توانايى ها بهره بردارى نمى شود، احساس بيهودگى مى كند.

ه) نياز به مشاور: جوان براى زندگى در دنياى جديدى كه آن را تجربه نكرده است، احتياج به راهنمايى و كمك فكرى دارد.

مقام معظم رهبرى درباره جوان ايرانى مى فرمايد:

من اعتقادم اين است كه جوان ايرانى، جوانى است مؤمن، پاك دامن، پاك گوهر، داراى زمينه هاى دينى بسيار زياد و مايل به جنبه هاى معنوى.

ايشان از جوانان مى خواهد كه حضرت على (ع) را الگوى خويش قرار دهند:

درخشش اميرالمؤمنين على (ع) در دوره جوانى، همان الگوى ماندگارى است كه همه جوانان مى توانند آن را سرمشق

ص: 34

خودشان قرار دهند. در دوران جوانى در مكه، يك عنصر فداكار، يك عنصر باهوش، يك جوان فعال، يك جوان پيشرو و پيشگام بود. در دوران مدينه، فرمانده سپاه، فرمانده دسته هاى فعال، هوشمند، جوانمرد و بخشنده بود. در عرصه حكومت، يك فرد كارآمد بود و در زمينه مسائل اجتماعى نيز، يك جوان پيشرفته به تمام معنا بود.(1)

مقام معظم رهبرى، شناخت تهديدها و خطرهاى دوره جوانى را شرط پيروزى كشور و نسل پرشور و متعهد آن در صحنه هاى گوناگون كار و تلاش مى داند:

تهديدهايى متوجه كشور و ملت و به خصوص نسل جوان است. گاهى يك غفلت، يك بى توجهى يك سستى، يك سهل انگارى، ممكن است يك محصول عظيم را از دست ملتى بگيرد، نبايد اجازه داد. (2)


1- مقام معظم رهبرى، ديدار با جوانان، كيهان 1/ 2/ 1379.
2- همان.

ص: 35

فصل دوم: بايسته ها و ناشايسته هاى اخلاقى

اشاره

ص:36

ص: 37

1- بايسته هاى اخلاقى جوانان

الف) احترام به والدين

محبت و مهربانى با پدر و مادر، امرى است كه عقل و شرع به ضرورت آن اقرار مى كنند. خداوند مهربان در قرآن مجيد مى فرمايد: (وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَة)؛ «از روى محبت و مهربانى، بال فروتنى را براى پدر و مادرت فرود آور». (اسراء: 24)

بى ترديد، اگر انسان به زحمت ها و رنج هاى بى شائبه والدين توجه كند، خود را وامدار آنان خواهد ديد. امام زين العابدين (ع) مى فرمايد:

حق مادرت آن است كه بدانى، او به گونه اى تو را حمل كرد كه هيچ كس كسى را اين چنين حمل نكرده است و چنان ثمره اى از قلبش را به تو داده است كه هيچ كس به كسى نمى دهد. او با جوارحش تو را حفظ كرده و هراسى از آن نداشته است كه با وجود گرسنگى، تو را سير و با وجود تشنگى، تو را سيراب كند

ص: 38

و تو را بپوشاند؛ در حالى كه خود برهنه است، خويشتن را در آفتاب، سايبان تو سازد و براى تو از خواب دست بكشد و تو را از گرما و سرما حفظ كند تا براى او باقى بمانى و تو نمى توانى سپاسش را به جاى آرى، مگر به يارى و توفيق الهى.(1)

اگر كسى كوچك ترين نيكى و احسانى در حق انسان به جاى آورد، عقل، تشكر و قدردانى از او را لازم مى داند، حال با توجه به اين كه پدر و مادر نماد نيكى و احسان به فرزند هستند و از جان خود براى پرورش او مايه مى گذارند، سزاوارترين انسان ها براى احترام و قدردانى اند.

بهترين راه براى ابراز محبت به پدر و مادر، نرمگويى و خوشزبانى با آنهاست. پيشوايان معصوم (عليهم السلام) كه بزرگ ترين مربيان بشرى هستند، تندى با پدر و مادر را نهى كرده اند. حتى صداى ما نبايد از صداى آنان بلندتر باشد (2) چه رسد به اينكه خداى ناكرده به آنان سخنان زشت و ناسزا بگوييم كه ناسزا گفتن به والدين، از گناهان كبيره است.(3)

امام صادق (ع) سفارش كرده است: «حتى هنگامى كه پدر و مادرتان شما را مى زنند، از درگاه خدا براى آن دو طلب، غفران و بخشش كنيد».(4)


1- بحارالانوار، ج 71، ص 6.
2- ميزان الحكمه، محمد محمدى رى شهرى، ج 1، ص 715.
3- همان.
4- اصول كافى، ج 3، ص 230.

ص: 39

در جايى ديگر مى فرمايد: «اگر پدر و مادر صدايشان را بلند كردند شما صدايتان را آهسته كنيد و با آرامش با آنان سخن بگوييد». (1)

حتى نبايد پدر و مادر را به نام كوچك صدا زد. (2)نگريستن از سر مهربانى و عطوفت به روى والدين، عبادت است. امام صادق (ع) مى فرمايد: «هيچ گاه چشمانت را از نظر كردن به والدين پر مكن، مگر با رحمت و مهربانى».(3)

خداوند در قرآن كريم در توصيه اى نيكو به همه آدميان مى فرمايد: (وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا كَريما)؛ «با آنان با احترام سخن بگوى». (اسراء: 23)

پس اگر مى خواهيم محبت خود را به آنان اظهار كنيم و سپاسگزار و قدردان آنان باشيم، به اين سخن معصوم عمل نماييم كه فرمود: «در همه حال سپاسگزار والدين باشيد، حتى در مواقعى كه گفتار و كردار والدين مطابق ميلتان نباشد».(4)

فرمانبرى از پدر و مادر، نشان دهنده محبت به آنهاست.

از آيه ها و روايت هاى تربيتى برمى آيد كه احسان به پدر و مادر در همه حال لازم است. هرگاه يكى از پدر و مادر يا هر دوى آنان پير شوند، فرزند بايد امور آنان را بر عهده گيرد، نه اينكه اداره امور آنان را


1- وسائل الشيعه، ج 18، ص 224.
2- اصول كافى، ج 3، ص 231.
3- ميزان الحكمه، ج 10، ص 73.
4- تحف العقول، ص 238.

ص: 40

به ديگران بسپارد و خود از زير بار اين مسئوليت شانه خالى كند. سپردن والدين پير به خانه سالمندان، خلاف مقتضاى انسانيت و وجدان بشرى است. پدر و مادر، تنها محتاج خوراك، پوشاك و خدمات معمولى و مادى نيستند، بلكه نيازمند محبت و دست گيرى و مهربانياند كه اين نياز آنان، در خانه سالمندان و آسايشگاه ها تأمين نخواهد شد. هيچ فرزندى هرگز نبايد از نگهدارى و خدمترسانى به پدر و مادر، اظهار انزجار و خستگى كند.

البته نيكى به والدين، نبايد تنها در زمان حيات و زندگى آنان باشد، بلكه پس از مرگ آن عزيزان نيز بايد احسان به آنها را ادامه داد.

رسول اكرم (ص) فرموده است: «سرور نيكوكاران در روز قيامت، مردى است كه بعد از فوت والدين، به آنان نيكى كرده است». (1)

نيكى به پدر و مادر پس از مرگ، در استغفار براى آنان، نماز خواندن، صدقه دادن، حج نمودن، روزه گرفتن از طرف آنان، اداى دين و اطعام فقرا تجلى مى كند؛ چنان كه احترام به آنان در زمان حيات نيز، در كارهايى چون پيش قدم نشدن از آنان، بر جاى ننشستن پيش از آنان، از جا بلند شدن به احترام آنان، فرو بردن خشم و ناراحتى، صدا را بلند نكردن در حضور آنان، آنان را با نام هاى پسنديده صدا زدن شكل ميگيرد.


1- ميزان الحكمه، ج 10، ص 710.

ص: 41

ب) مهرورزى و دوستى

اشاره

از ديدگاه اسلام، مهربانى و محبت ورزيدن، مايه قوام و برپايى جامعه انسانى است و بدون مهربانى، نظام اجتماع بشرى، سرد و بى روح و زيبايى هاى زندگى به كام انسان تلخ و بى معناست.

كسى كه آدمى را براى زندگى اجتماعى آفريده، احساس نياز به اين پيوند و رابطه را نيز در وجود او قرار داده است. او خود رحمان، رحيم، ودود، رئوف و عطوف است و هم بندگانش را بر اين سرشت آفريده است. خداى مهربان، بندگانش را به محبت و مهرورزى تشويق مى كند و اهل مهر و عاطفه را جزو اصحاب ميمنه معرفى مى نمايد؛ كسانى كه نامه اعمالشان به دست راستشان داده خواهد شد يا كسانى كه وجودشان سرشار از يمن و بركت براى خودشان و ديگران است. آنگاه مى فرمايد:

(ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذينَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ (17)

أُولئِكَ أَصْحابُ الْمَيْمَنَة) (بلد: 17 و 18)

سپس از كسانى باشد كه ايمان آورده اند و يكديگر را به صبر و استقامت و مهربانى و عطوفت توصيه كرده اند؛ اينان اصحاب يمين هستند.

رسول گرامى اسلام (ص) نيز استحكام پيوند و مودّت و مهربانى مؤمنان

ص: 42

با يكديگر را چنين توصيف مى كند:

انَّمَا الْمُؤْمِنُونَ في تَراحُمِهِمْ وَ تَعاطُفِهِمْ بِمَنْزِلَةِ الْجَسَدِ الْواحِدِ. اذَا اشْتَكى عُضْوٌ مِنْهُ تَداعى سايرُ الْجَسَدِ بِالْحُمّى وَ السَّهَرِ.(1)

مؤمنان در مقام مهربانى و عطوفت به يكديگر، همانند يك پيكرند. وقتى عضوى از اين گروه بيمار شود، ديگر اعضا در تبدارى و شببيدارى با او همراهى مى كنند.

امام صادق (ع) هم در اينباره مى فرمايد: «تَواصَلُوا وَ تَبارّوا وَ تَراحَمُوا وَ تَعاطَفُوا»(2) ؛ «به يكديگر بپيونديد و پيوند محبت را محكم سازيد و به هم نيكى كنيد و با هم مهربان باشيد».

پيامبران خدا نيز نخست با محبت و مهربانى، مردم را شيفته كردار آسمانى خود كردند. آنگاه به ارشاد و هدايت آنان پرداختند. آنان با داشتن عصمت و تقوا، مهربان ترين افراد زمان خود بودند.

در رابطه با محبت و مهربانى، مطالب كوتاهى آورده مى شود:

يك- لذت مهربانى

در حقيقت، ميان لذت هاى معنوى و لذت هاى زودگذر مادى تفاوت بسيار وجود دارد، لذت هاى معنوى نه تنها سبب جذب انسان به ماديات نمى شود، كه تا حدود زيادى، دل را از سيطره لذت هاى مادى


1- سفينة البحار، شيخ عباس قمى، ج 1، ص 13.
2- اصول كافى، ج 2، ص 175.

ص: 43

و غريزى آزاد مى كند.

كسانى كه تسليم لذت هاى مادى شده اند و از هرگونه رشد معنوى محرومند، نمى توانند لذت هاى عاطفى را درك كنند. براى مثال، كسى كه با خشم و غضب و خشونت خو گرفته و اين صفت زشت بر روحش حاكم شده، از مهربانى لذت نمى برد و آن را نمى فهمد، ولى آنان كه در سايه تربيت صحيح، به پرورش عواطف انسانى خويش همت گماشته اند، از ارضاى آن به لذتى مى رسند كه هرگز از اشباع غرايز، بدان دست نمى يابند. از اين رو، على (ع) مى فرمايد: «لَذَّةُ الْكِرامِ فِي الإِطْعامِ وَ لَذَّةُ اللِّئامِ فِي الطَّعامِ» (1)؛ «لذت بزرگواران در خوراندن است و لذت فرومايگان در خوراك».

مولوى در همين زمينه چه زيبا سروده است:

خشم و شهوت، وصف حيوانى بودمهر و رقّت، وصف انسانى بود

اين چنين خاصيتى در آدمى است مهر، حيوان را كم است، آن از كمى است

مهرورزى به ديگران، از معيارهاى بزرگوارى و ارزش آدمى و خود، سرچشمه بسيارى از بزرگوارى هاست؛ زيرا در اين صورت، آدمى با تضعيف خواسته هاى فردى و حيوانى، زمينه را براى گرايش خود به ارزش هاى والاى انسانى فراهم مى آورد. اينجاست كه انسان برخلاف اقتضاى خودخواهى اش، قدم از دايره تنگ خودپرستى بيرون مى نهد و


1- شرح غرر الحكم و درر الكلم، ج 5، ص 132.

ص: 44

به ديگرخواهى روى ميآورد.

دو- اعتدال در محبت

ميانه روى در هر كارى، پسنديده و افراط و تفريط، ناپسند است. بر اين اساس، تأكيد بر ارزش و اهميت مهربانى، به معناى تجويز افراط در آن نيست. مهربانى بيش از حد به كسى كه شايستگى آن را ندارد، سبب مى شود كه او براى احترام كننده، ارج و ارزش متقابل در نظر نگيرد و در نتيجه، حرمت فرد مهربان را بشكند و شخصيت و جايگاه اجتماعى او را خدشهدار كند. بنابراين، مهرورزى به ديگران بايد با نياز، شايستگى و ظرفيت آنان متناسب باشد. مهربان بودن با همه مردم به طور يكسان؛ اعم از فرومايه و بلندپايه، نادان و دانشمند، بدكار و نيكوكار، به معناى ناديده گرفتن ارزش ها و تباه ساختن گوهر محبت و مهربانى است. به همين دليل، اسلام از سويى نظارت بر ابراز عواطف را به عقل سپرده است تا انسان، آن را با موازين شرعى و مقتضيات عقلى هماهنگ سازد و از افراط و تفريط جلوگيرى كند و از سوى ديگر، در آموزه هاى متين خود، پيروانش را به رعايت اندازه در محبت ورزيدن به افراد سفارش كرده است. براى نمونه، خداوند گروهى را شايسته هيچ محبتى ندانسته و از نرمش و مدارا با آنان نهى كرده است:

(مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم) (فتح: 29)

ص: 45

محمد، فرستاده خدا و آنان كه با اويند، بر كافران سخت گيرند و ميان خود مهربانند.

گروهى را نيز شايسته محبت بيشتر دانسته و درباره آنان سفارش ويژه كرده است، مانند: ناتوانان، زيردستان، كودكان، يتيمان، تهيدستان و پدر و مادر.

امام محمدباقر (ع) فرمود:

كسى كه چهار ويژگى در وى باشد، خداوند برايش خانه اى در بهشت بنا مى كند: يتيمان را پناه دهد؛ به ناتوانان مهربانى ورزد؛ با پدر و مادرش به نرمى برخورد كند و با زيردستانش مدارا نمايد.(1)

سه- اهميت دوست در اسلام

برخى روايات، يكى از راه هاى شناخت دين و مذهب افراد را شناخت دوستان آنان ميداند. رسول گرامى اسلام (ص) مى فرمايد: «الْمَرْءُ عَلى دِينِ خَليلِهِ فَلْينْظُرْ احَدُكمْ مَنْ يُخالِلُ»؛ (2)«هر كسى بر دين دوستش است، پس ببينند با چه كسى دوستى مى كند».

همچنين از نخستين راه ها براى قضاوت درباره شخصيت افراد، شناخت معاشران و دوستان آنان است. از حضرت سليمان (ع) نقل شده است:


1- بحارالانوار، ج 71، ص 392.
2- همان، ص 192.

ص: 46

لاتَحْكمُوا عَلى رَجُلٍ بِشَي ءٍ حَتّى تَنْظُرُوا الى مَنْ يُصاحِبُ فَانَّما يُعْرَفُ الرَّجُلُ بِاشْكالِهِ وَ اقْرانِهِ وَ يُنْسَبُ الى اصْحابِهِ وَ اخْوانِهِ. (1)

درباره هيچ كس قضاوت نكنيد تا اينكه ببينيد با چه كسى دوستى مى كند. به درستى كه هر كسى به وسيله دوستانش شناخته و به آنها منسوب مى شود.

داشتن دوستان بد، قطعه اى از آتش است، چنان كه حضرت على (ع) فرموده است: «صاحبُ السّوءِ قِطعةٌ مِنَ النّارِ»(2) ؛ «هم نشين بد، پاره اى از آتش [جهنم] است».

امام على (ع) در رهنمودى گهربار دراين باره مى فرمايد:

لاتَصْحَبِ الشَّرِيرَ فَانَّ طَبْعَكَ يَسْرِقُ مِنْ طَبْعِهِ شَرّاً وَ انْتَ لاتَعْلَمُ. (3)

با انسان هاى شرور معاشرت نكن؛ زيرا طبع تو، طبع او را مى دزدد در حالى كه تو بيخبرى.

صفات خوب و پسنديده نيز به راحتى به دوستان فرد منتقل مى شود. سعدى اين تأثيرپذيرى را بسيار زيبا به نظم درآورده است:

گِلى خوش بوى در حمام روزى رسيد از دست محبوبى به دستم

بدو گفتم كه مشكى يا عبيرى كه از بوى دلآويز تو مستم

بگفتا من گِلى ناچيز بودم وليكن مدتى با گل نشستم


1- همان، ص 188.
2- غرر الحكم و درر الكلم، ج 1، ص 413.
3- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 20، ص 272.

ص: 47

كمال هم نشين در من اثر كردوگرنه من همان خاكم كه هستم

چهار- هم سنخى دوستان

اميرمؤمنان على (ع) در نامه اى به حارث همْدانى توصيه مى كند: «از هم نشينى آنكه رأياش سست و كارش ناپسند است بپرهيز، كه هر كس را از دوستان او شناسند».(1)

در حقيقت، زمانى ميان دو شخص رابطه دوستى برقرار مى شود كه با هم سنخيت و شباهتى داشته باشند. مولوى با اشاره به اين نكته مهم چنين مى سرايد:

آن حكيمى گفت ديدم در تكى مى دويدى زاغ با يك لكلكى

در عجب ماندم، بجُستم حالشان تا ز قدر مشترك يابم نشان

چون شدم نزديك و من حيران و دنگ خود بديدم هر دُوان بودند لنگ

دوستان هر فرد، بهترين محك براى شناخت شخصيت او هستند. براى مثال، اگر كسى با انسان هاى دروغگو، چاپلوس، فريبكار و خيانتپيشه دوستى دارد، اين نشانه خوبى است براى بازشناسى شخصيت او.

انسان هاى خوب و طاهر، هيچگاه با افراد ناباب طرح معاشرت و دوستى نمى ريزند، و در صورت پى بردن به اوصاف ناپسند در دوستان


1- نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدى، نامه 69.

ص: 48

خود، مى كوشند آنان را هدايت كنند و اگر نپذيرند، قطع ارتباط مى كنند. بر اثر رعايت نكردن همين امر، راه و روش زندگى پسر نوح دگرگون شد و هم سنخ گمراهان و كافران گرديد و راه شقاوت را بر صراط سعادت و رستگارى برگزيد.

ج) شادى و سرور

اشاره

انسان در برابر عوامل بيرونى و درونى، واكنش هاى مختلفى مانند شادى، خشم، ترس و اندوه از خود نشان مى دهد كه به آنها هيجان گفته مى شود. اين هيجان ها به عوامل پديد آورنده، ديدگاه ها و انديشه هاى انسان بستگى دارد كه گاه مثبت و گاه منفى است.

شادى، حالتى است كه بر اثر آن، درد و رنج هاى روحى انسان به كمترين حد مى رسد و سرور باطنى در انسان، آشكار ميشود و براى مدتى او را از قيد غم آزاد ميكند. شادى، احساس مثبتى است كه در پى خرسندى و پيروزى پديدار مى شود.

دكتر مايل آيزنگ، روان شناس شادى مى گويد:

شادى، عبارت است از مجموع لذت هاى بدون درد. شادى، آرامش خاطر و رضايت باطن است. شادى، آن كيفيت زندگى است كه هر كسى آرزوى يافتنش را دارد. شادى و خرسندى، از آرامش

ص: 49

خاطر و رضايت باطن حكايت مى كند.(1)

شهيد مرتضى مطهرى (ره) نيز در اين باره مى فرمايد:

سرور، حالت خوشى و لذتبخشى است كه از علم و اطلاع بر اينكه يكى از اهداف و آرزوها انجام يافته يا انجام خواهد يافت، به انسان دست مى دهد و غم و اندوه، حالت ناگوار و دردناكى است كه از اطلاع بر انجام نشدن يكى از هدف ها و آرزوها به انسان دست مى دهد.(2)

شادى، دل ها را به هم نزديك و شك و بدبينى را از آدميان دور مى كند و توان آنان را براى پرداختن به خير و نيكى بالا مى برد. همچنين سلامت خانواده را تضمين و به ما كمك مى كند.

حق تو را از بهر شادى آفريدتا ز تو آرامشى گردد پديد

پس در آرامش نمايى زندگى وارهى از مشكلات زندگى

حاج كمال مشك ساز

در اينجا لازم مى دانيم در رابطه با شادى مطالبى را ذكر نماييم:

يك- ضرورت شادى در زندگى

شادى، از نيازهاى اساسى انسان در زندگى است و عاملى براى


1- غم و شادى در سيره معصومان:، محمود اكبرى، ص 23.
2- غم و شادى در سيره معصومان:، محمود اكبرى، ص 23.

ص: 50

رشد و موفقيت آدمى به شمار مى آيد. سرور و نشاط، تأثير بسزايى در افزايش توانايى و فعاليت سالم دارد و ضرورتى است كه به زندگى فرد معنا مى دهد. بهار طربانگيز با آبشارهاى زيبا و گل هاى رنگارنگ، طلوع خورشيد فروزان، پرندگان زيبا و نغمه خوانى آنها، باران لطيف، رويش گياهان و بسيارى ديگر از پديده هاى جهان براى انسان شاديآور و سرورآفرين است.

آدمى در پرتو شادى توفيق مى يابد خويشتن را بر مبناى اصولى راستين پيش بَرد و به قله هاى پيشرفت و تعالى دست يابد و در زمينه هاى فرهنگى، سياسى و اقتصادى در اجتماع نقش سازنده ايفا كند.(1)

دين اسلام چون دين فطرت است، به تمام نيازهاى طبيعى و فطرى انسان توجه دارد و پيروان خود را به شادى هاى مثبت و سازنده دعوت مى كند. پرداختن به شادى با رعايت حدود آن، براى تجديد نشاط درونى و كاستن از يك نواختى زندگى مؤثر است.

حضرت على (ع) مى فرمايد:

انَّ هذِهِ القُلُوبَ تَمَلُّ كَما تَمَلُّ الأبْدانُ فَابْتَغُوا لَها طَرائِفَ الْحِكْمَةِ.(2)


1- شرع و شادى، ابوالفضل طريقه دار، ص 23.
2- نهج البلاغه، ترجمه و شرح: فيض الاسلام، كلمه قصار، ش 188.

ص: 51

اين دل ها همانند بدن ها، خسته و افسرده مى شوند و به استراحت نياز دارند. در اين حال، نكته هاى زيبا و نشاطانگيز براى آنها انتخاب كنيد.

در روايتى ديگر مى فرمايد:

بر مؤمن لازم است شبانه روزش را به سه قسمت تقسيم كند: قسمتى را براى راز و نياز با خدا؛ قسمتى را براى امرار معاش و تأمين زندگى و قسمتى را نيز براى بهره بردارى از لذت هاى حلال و نيكو.(1)

از ابوذر غفارى هم نقل شده است كه پيامبر اعظم (ص) فرمودند:

بر عاقل واجب است كه براى خود ساعت هايى داشته باشد؛ ساعتى براى مناجات با پروردگار، ساعتى براى رسيدگى به كردار خود، ساعتى براى انديشه در آنچه خداوند نسبت به او انجام داده است و ساعتى براى خلوت خويش و بهره گرفتن از حلال.(2)

دو- شادى در قرآن

شادى، جايگاه ويژه اى در قرآن دارد و خداوند به گونه هاى مختلف، آن را مورد تأييد و توجه قرار داده است. البته نه به شادى هاى بيهوده و حرام، بلكه شادى هاى برخاسته از رعايت اهداف الهى و


1- همان، كلمه قصار، ش 382.
2- بحارالانوار، ج 71، ص 323.

ص: 52

انسانى.

آيات قرآن درباره شادى دو دسته اند: دسته اى از آيات، مؤمنان را به شادى دعوت كردهاند؛ مانند:

(قُلْ بِفَضْلِ اللَّة وَ بِرَحْمَتِة فَبِذلِكَ فَلْيفْرَحُوا هُوَ خَيرٌ مِمَّا يجْمَعُون) (يونس: 58)

اى رسول خدا! به خلق بگو كه شما بايد تنها به فضل و رحمت خدا شادمان شويد [و به نزول قرآن مسرور باشيد] كه آن، بهتر و مفيدتر از ثروتى است كه براى خود مى اندوزيد.

بنابر اين آيه، مردم بايد همواره به فضل پروردگار و رحمت بى پايان او و به اين كتاب بزرگ الهى كه جامع همه نعمت هاست، خشنود شوند، نه به اندوختن ثروت و بزرگى مقام و فزونى قوم و قبيله.

اطاعت از خداوند نيز سبب شادى انسان مؤمن مى شود؛ چنانكه حضرت على (ع) مى فرمايد: «سُرورُ المؤمِنِ بطاعَةِ رَبِّهِ و حُزنُهُ علي ذَنبِهِ» (1)؛ «شادى مؤمن، به طاعت از پروردگار و حزنش بر گناه و عصيان است».

دسته اى از آيات الهى، شادى هاى بيهوده، بى هدف و ضدارزش را نكوهش مى كند. بنابراين، شادى ها بايد بر پايه ارزش ها و اهداف مقدس باشد؛ چنانكه خداوند در قرآن كريم در داستان قارون كه فردى خودخواه و مغرور بود و شادى هاى مستانه داشت، مى فرمايد:


1- ميزان الحكمه، ج 4، ص 437.

ص: 53

(إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يحِبُّ الْفَرِحين) (قصص: 76)

به خاطر بياور هنگامى راكه قوم قارون به او گفتند: اين همه شادى مغرورانه مكن كه خداوند، شادى كنندگان مغرور را دوست ندارد.

سه- شادى هاى ظاهرى و حقيقى

بخشى از شادى ها «ظاهرى و سطحى» است؛ مانند شادى هايى كه از سر غفلت و هوسرانى، تكبر و استهزاى ديگران، به انسان دست مى دهد. اين نوع شادى ها در اسلام «لهو و لعب» تعبير مى شود كه پايان آن، جز اندوه و افسردگى نخواهد بود. بخشى ديگر از شادى ها «حقيقى و واقعى» است كه ممكن است حتى در ظاهر، خنده اى ديده نشود، حال آنكه فرد در اعماق جان خود احساس رضايت و آرامش مى كند؛ مانند: نجات دادن غريق، نجات انسانى از خطر آتش سوزى، ايثار در حق مسكين و دردمند، عيادت بيمار بى پناه، رسيدگى به داد مظلوم، احسان به والدين و گذشت و عفو در حق ديگران.

چهار- معيارهاى غم و شادى

غم و شادى هر فرد، بستگى به چگونگى شخصيت و نگرش او دارد. از غم ها و شادى هاى هر فرد ميتوان، به ميزان رشد فكرى و بزرگى همت و عظمت روح او پى برد. يكى به عفو و گذشت شاد

ص: 54

ميشود و ديگرى به انتقام. يكى در صورتى كه گناهى مرتكب شود، غمگين مى شود و ديگرى با از دست دادن سرمايه اى ناچيز.

در نظام ارزشى اسلام، هر چيزى زمانى مطلوب است كه در مسير كمال و سعادت انسان باشد. پيامبر و ائمه معصومين (عليهم السلام) همواره مى كوشيدند به شادى هاى مردم جهت و هدف بدهند. پيامبر اكرم (ص) روزى كه از مكه به مدينه هجرت كرد، متوجه شد كه مردم مدينه همه ساله دو روز را عيد مى گرفتند و به تفريح و جشن مى پرداختند. پيامبر پرسيد: اين دو روز چه ويژگى و مناسبتى دارد؟ گفتند: ما در دوران جاهليت، اين دو روز را در شادى و جشن سپرى مى كرديم.

رسول خدا (ص) فرمود: «خداى سبحان بهتر از اين دو روز را براى شما آورده و آن، عيد فطر و عيد قربان است».(1)

از اين رهگذر، عيد و شادى مؤمن، همان لحظه هايى است كه بر شيطان و نفس خود چيره مى شود و عزاى او، روزى است كه به گناه گرفتار آيد.

پنج- توكل بر خدا، عامل شادمانى

توكل بر خداوند، آدمى را به منبع قدرتى بى پايان پيوند مى دهد و خود، از عوامل پديدآورنده آرامش و شادى در قلب انسان است.


1- ميزان الحكمه، ج 4، ص 436.

ص: 55

«توكل، يعنى واگذارى امور خود به مالك خويش و اعتماد به وكالت او؛ و مالك شخص كسى است كه بر مصالح او، مقتدر باشد و خداوند، اين گونه است. رسيدن به اين نوع دلبستگى به پروردگار، نشانه كمال معرفت است؛ زيرا انسان، هر اندازه خدا را بهتر بشناسد و از قدرت و رحمت و حكمت او زيادتر آگاه شود، دلبستگى او به آن قدرت و ذات بى همتا زياد مى شود». (1)

از آنجا كه اسباب دنيوى شايسته اعتماد نيستند، توكل بر آنها آرامش و شادمانى آدمى را تضمين نميكند. توكل در صورتى شاديآور است كه بر موجودى مورد اعتماد و بى نهايت قدرتمند باشد و آن موجود، جز پروردگار جهانيان نخواهد بود.

د) خوش خلقى

اشاره

حسن خلق، عبارت است از خوش رويى، خوش رفتارى، حُسن معاشرت و برخورد پسنديده با ديگران. امام صادق (ع) مى فرمايد:

تُلِينُ جانِبَك وَ تُطِيبُ كلامَك وَ تَلْقَى اخاكَ بِبِشْرٍ حَسَنٍ. (2)

حسن خلق آن است كه برخوردت را نرم و سخنت را پاكيزه و برادرت را با خوش رويى ديدار كنى.

دين مقدس اسلام، همواره پيروان خود را به نرم خويى و ملايمت


1- فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبيرات عرفانى، سجادى، ص 145.
2- بحارالانوار، ج 68، ص 389.

ص: 56

در رفتار با ديگران دعوت مى كند و آنان را از درشتى و تندخويى بازمى دارد. قرآن كريم در ستايش پيامبر (ص) مى فرمايد: (وَ إِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظيم)؛ «به درستى كه تو به اخلاق پسنديده و بزرگى آراسته شدى». (قلم: 4)

حُسن خلق و گشاده رويى، از برجسته ترين صفت هايى است كه موجب جلب محبت مى شود و در اثربخشى سخن بر ديگران، اثرى شگفت انگيز دارد. از اين رو، خداى مهربان، پيامبران و سفيران خود را از ميان انسان هاى مهربان و نرم خو برگزيد تا بتوانند بهتر بر مردم اثر بگذارند و آنان را به آيين الهى جذب كنند. اين مردان بزرگ، براى تحقق اهداف الهى، با بهره مندى از حُسن خلق و شرح صدر، چنان با ملايمت و گشاده رويى با مردم رفتار مى كردند كه هر انسان حقيقت جويى را به آسانى شيفته خود مى ساختند و او را از زلال هدايت سيراب مى كردند، بلكه گاهى دشمنان را نيز شرمنده و دگرگون مى نمودند.

در ادامه توجه به نمونه هاى زير درباره خوش اخلاقى خالى از لطف نيست:

يك- پيامبر اكرم (ص) نمونه كامل اخلاق

خداوند كريم، اخلاق نيكوى پيامبر را عنايتى از جانب خويش مى داند و مى فرمايد:

(فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ

ص: 57

لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك) (آل عمران: 159)

در پرتو رحمت و لطف خدا، با آنان مهربان و نرمخو شده اى و اگر خشن و سنگدل بودى، از گردت پراكنده مى شدند.

بسيار رخ مى داد كه افراد، با قصد دشمنى و آزار دادن پيامبر خدا به حضور ايشان مى رسيدند، ولى نه تنها به ايشان اهانت نمى كردند، بلكه با كمال صميميت، اسلام را مى پذيرفتند و از آن پس، رسول اكرم محبوب و مراد آنان مى شد.

بديهى است كه خوشرفتارى مؤمنان با يكديگر، از ارزش هاى والاى اخلاقى به شمار مى رود. قرآن كريم، ياران رسول اكرم (ص) را نيز به اين صفت ستوده و فرموده است:

(مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ) (فتح: 29)

محمد، رسول خدا و كسانى كه با او هستند، در برابر كفار، سرسخت و شديد و در ميان خود مهربانند.

دو- خوشرفتارى با كافران و مجرمان

پيامبر اكرم (ص) با كافران و مجرمان نيز رفتار پسنديده اى داشت. به اين اميد كه ملايمت در آنان اثرى سازنده داشته و در هدايت و نجات آنان مؤثر باشد و نرمى در گفتار و رفتار، سبب شود از عقيده باطل يا كار ناپسند دست بردارند و اصلاح شوند. خداى متعال هنگام فرستادن

ص: 58

حضرت موسى (ع) و برادرش هارون به سوى فرعون، به آنان دستور مى دهد:

(اذْهَبا إِلي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغي (43)

فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيناً لَعَلَّهُ يتَذَكَّرُ أَوْ يخْشي) (طه: 43 و 44)

به سوى فرعون برويد كه سركشى كرده است. با او به آرامى و نرمى سخن بگوييد، باشد كه پند گيرد.

روزى مردى يهودى كه ادعا مى كرد، چند دينار از پيامبر (ص) طلب دارد، طلب خود را درخواست نمود. آن حضرت فرمود: اكنون ندارم. مرد يهودى گفت: تو را رها نمى كنم تا طلبم را بپردازى. پيامبر (ص) فرمود: من هم اينجا، در كنار تو مى نشينم. مرد يهودى آن قدر نشست كه حضرت، نماز ظهر، عصر، مغرب، عشا و نماز صبح روز بعد را نيز همانجا خواند. اصحاب خواستند يهودى را بيازارند، ولى حضرت مانع شد. عرض كردند: آيا اجازه دهيم، يك يهودى شما را بازداشت كند؟ حضرت فرمود: «خداوند مرا مبعوث نكرده است تا به مردم ستم كنم.»

پيامبر (ص)، همراه يهودى و تعدادى از مسلمانان تا نيمه هاى روز در آن مكان نشست. در اين هنگام يهودى گفت: گواهى مى دهم كه خدايى جز خداى يكتا نيست و تو فرستاده خدا هستى. سپس عرض كرد: به خدا سوگند، با اين كارم، قصد جسارت به شما را نداشتم، بلكه

ص: 59

مى خواستم بدانم اوصاف شما با آنچه در تورات به ما وعده داده اند، تطبيق مى كند يا خير؟ من در تورات خوانده ام كه پيامبر خاتم، در مكه متولد مى شود و به يثرب هجرت مى كند. درشتخو و بداخلاق نيست، با صداى بلند سخن نمى گويد و ناسزاگو و بدزبان نيست. اينك همه ثروتم را در اختيارتان مى گذارم تا در راه خدا خرج كنيد.(1)

سه- تفاوت خوش خلقى با چاپلوسى

برخى افراد ناآگاه، حسن خلق و رفتار نيكو را با تملّق و چاپلوسى اشتباه مى گيرند. به همين دليل، به ناحق، به مدح و ستايش صاحبان زور و زر مى پردازند و در برابر آنان كرنش مى كنند و شخصيت و ارزش والاى انسانى خود را پايمال مى سازند. اينان با كمال وقاحت، نام اين رفتار ناشايست را حسن خلق و مدارا مى گذارند. چنين افرادى وقتى به افراد عادى و تهيدست مى رسند، گشاده رويى و نرمخويى را فراموش مى كنند و چهره اى عبوس و خشن به خود مى گيرند.

چاپلوسى، نه تنها ارزش نيست، كه گناهى بزرگ است و موجب خشم خداوند مى شود. رسول خدا (ص) در اينباره فرمود: «اذا مُدِحَ الفاجِرُ اهْتَزَّ الْعَرْشُ وَ غَضِبَ الرَّبُ»(2) ؛ «هرگاه ستمگرى ستايش شود، عرش الهى


1- بحارالانوار، ج 16، ص 216.
2- بحارالانوار، ج 35، ص 89.

ص: 60

مى لرزد و خداوند خشمگين مى شود».

بايد در برخوردهاى اجتماعى، رفتار پسنديده را از چاپلوسى بشناسيم و افراد متخلّفى را كه درصددند با چربزبانى و چاپلوسى، حق و باطل را بر ما مشتبه كنند برانيم و خود را از نيرنگ آنان ايمن سازيم.

چهار- حسن خلق يا بى اعتنايى

از نظر اسلام، حسن خلق، هرگز به معناى تساهل در برابر گناه كاران و زشت كاران نيست. حسن خلق به اين معنا نيست كه اگر با منكرى روبه رو شديم، سكوت كنيم، لبخند بزنيم يا در برابر رفتار زشت ديگران واكنش منفى نشان ندهيم؛ زيرا برخورد منفى و تند، زمانى ناپسند است كه اهانت يا بى اعتنايى به دين و ارزش هاى والاى آن در ميان نباشد. بنابراين، رنجاندن نزديك ترين افراد به انسان نيز اگر به دليل حفظ ارزش هاى دينى و اخلاقى و پايبندى به آن باشد، نه تنها زشت نيست، كه در رديف مهم ترين وظايف شرعى و از مراتب نهى از منكر است. على (ع) مى فرمايد:

امَرنا رَسُولُ اللهِ (ص) انْ نَلْقَي اهْلَ الْمَعاصي بِوُجُوهٍ مُكفَهِرَّةٍ.(1)

پيامبر خدا (ص) به ما دستور داده است با معصيت كاران با چهره اى خشن و روى ترش، رو بهرو شويم.


1- وسائل الشيعه، ج 11، ص 413.

ص: 61

پنج- آثار دنيوى خوشاخلاقى

حُسن خلق افزون بر آنكه داراى پاداش اخروى است، آثار دنيوى بسيارى براى انسان به همراه دارد. خوشخلقى، پيوندهاى دوستى را محكم و پايدار مى كند. پيامبر گرامى اسلام (ص) مى فرمايد: «حُسْنُ الْخُلْقِ يثْبِتُ الْمَوَدَّةَ»(1) ؛ «خُوش خويى، دوستى را پايدار مى كند».

گشاده رويى همچنين سبب آبادى سرزمين ها و طول عمر مى گردد. امام صادق (ع)، در اينباره مى فرمايد: «انّ الْبِرَّ وَ حُسْنَ الْخُلْقِ يَعْمُرانِ الدِّيارَ وَ يَزِيدانِ فِي الأَعْمارِ» (2)؛ «نيكوكارى و خوش خلقى، سرزمين ها را آباد مى كند و بر عمرها مى افزايد».

امام على (ع) نيز خوشخلقى را سبب وسعت روزى مى داند و مى فرمايد: «في سَعَةِ الاخْلاقِ كنُوزُ الارْزاقِ» (3)؛ «گنجينه هاى روزى در نرم خويى و گشاده رويى است».

از سوى ديگر، خوشخلقى، موقعيت اجتماعى انسان را ارتقا مى دهد و او را محبوب مى سازد. حضرت على (ع) در اينباره مى فرمايد: «كَمْ مِنْ وَضيعٍ رَفَعَهُ حُسْنُ خُلْقِهِ»(4) ؛ «چه بسيار فرد بى مقدارى كه


1- بحارالانوار، ج 71، ص 150.
2- همان، ص 395.
3- همان، ج 78، ص 53.
4- شرح غررالحكم، ج 4، ص 558.

ص: 62

خوش رويى او را برترى بخشيده است».

حُسن خلق، مشكلات و ناهموارى هاى زندگى را براى آدمى هموار مى گرداند. امام على (ع) در كلامى ديگر مى فرمايد: «مَنْ حَسُنَ خُلْقُهُ سَهُلَتْ لَهُ طُرُقُهُ»(1) ؛ «هر كس خلقش نيكو شد، راه هاى زندگى برايش هموار مى گردد».

روزى، على (ع) از سوى پيامبر (ص) مأمور شد تا با سه نفر كه براى كشتن ايشان هم پيمان شده بودند، پيكار كند. آن حضرت، يكى از آن سه نفر را كشت و دو نفر ديگر را اسير كرد و خدمت پيامبر خدا (ص) آورد. پيامبر، اسلام را بر آن دو عرضه كرد و چون نپذيرفتند، فرمان اعدام آنان را به جرم توطئه صادر كرد. در اين هنگام، جبرئيل بر رسول خدا (ص) نازل شد و عرض كرد: خداى متعال مى فرمايد: يكى از اين دو نفر را كه مردى خوش خلق و سخاوتمند است، عفو كن. آنگاه پيامبر (ص) از قتل او صرف نظر كرد. وقتى آن فرد دانست كه به سبب داشتن اين دو صفت نيكو، مورد عفو الهى قرار گرفته است، شهادتين گفت و اسلام آورد. رسول الله (ص) درباره وى فرمود: «او از كسانى است كه خوش خويى و سخاوتش، او را به سمت بهشت كشانيد».(2)


1- همان.
2- بحارالانوار، ج 71، ص 390.

ص: 63

شش- آثار اخروى خوش اخلاقى

گشادهرويى نه تنها آثار دنيوى، كه فوايد اخروى فراوانى به دنبال دارد. از آن جمله، مى توان گفت: گشاده رويى موجب رسيدن به مراتب عالى معنوى مى گردد. پيامبر اكرم (ص) مى فرمايد:

انَّ الْعَبْدَ لَيبْلُغُ بِحُسْنِ خُلْقِهِ عَظيمَ دَرجاتِ الآخِرَةِ وَ أَشْرَفَ الْمَنازِلِ وَ انَّهُ ضَعيفُ الْعِبادَةِ. (1)

بنده در سايه خوشاخلاقى، به مراتب بزرگ و مقام هاى والايى در آخرت مى رسد؛ اگر چه عبادتش ضعيف است.

همچنين حسن خلق، حساب قيامت را آسان مى سازد. حضرت على (ع) بدين گونه بر اين امر صحه مى گذارد: «حَسِّنْ خُلْقَك يُخَفِّفِ اللهُ حِسابَك»(2) ؛ «اخلاقت را نيكو كن تا خداوند حسابت را آسان كند».

آمرزش گناهان از ديگر آثار اخروى گشاده رويى است. امام صادق (ع) در اين باره مى فرمايد: «انَّ الْخُلْقَ الْحَسَنَ يَمِيثُ الْخَطيئَةَ كَما تَمِيثُ الشَّمْسُ الْجَليدَ.» (3)؛ «اخلاق نيكو، لغزش ها را ذوب مى كند، همان گونه كه آفتاب يخ را».

پيامبر رحمت (ص) خُوش خلقى را راهى به بهشت ميداند:


1- محجة البيضاء، فيض كاشانى، ج 5، ص 93.
2- بحارالانوار، ج 71، ص 383.
3- همان، ص 375.

ص: 64

اكثَرُ ما تَلِجُ بِهِ امَّتي الجَنَّةَ تَقْوَى اللهِ وَ حُسْنُ الخُلْقِ.(1)

بيشترين امتيازى كه امت من به سبب داشتن آن به بهشت مى روند، تقواى الهى و حسن خلق است.

هفت- شوخى
اشاره

از ديگر موضوع هاى مرتبط با حسن خلق، مزاح است. شوخى به اندازه اى كه موجب زدودن اندوه از دل مؤمن و شاد كردن او باشد و به گناه، زيادهروى، جسارت و سخنان زشت نينجامد، پسنديده است. سخنان پيشوايان دين در اين باره مبين همين امر است. پيامبر اسلام (ص) فرمود: «انّي لَا مْزَحُ وَ لا اقُولُ الّا حَقّاً»(2) ؛ «من شوخى مى كنم، ولى جز سخن حق نمى گويم».

شخصى به نام يونس شيبانى مى گويد: امام صادق (ع) از من پرسيد: شوخى كردن شما با يكديگر چگونه است؟ عرض كردم: اندك است! حضرت فرمود:

اين گونه نباشيد؛ زيرا شوخى كردن، [نشانه] حسن خلق است و تو مى توانى به وسيله آن، برادر دينيات را شادمان كنى. پيامبر خدا نيز با افراد شوخى مى كرد و منظورش، شاد كردن دل آنان


1- بحارالانوار، ج 68، ص 375.
2- اصول كافى، ج 3، ص 153.

ص: 65

بود.(1)

اول- حدود شوخى

پيامبر اسلام و اولياى معصوم (عليهم السلام)، زياده روى در مزاح و شوخى را همواره نكوهش كرده و آن را نشانه جهالت، حماقت و پستى دانسته اند. حضرت على (ع) در اين سخن كوتاه به اين حقيقت اشاره مى كند: «مَنْ كَثُرَ مِزاحُهُ اسْتَحْمَقَ» (2)؛ «هر كس شوخى اش بسيار شود احمق مى شود» و در جاى ديگر مى فرمايد: «من كثُرَ مِزاحُهُ استُجْهِلَ»(3) ؛ «كسى كه شوخياش بسيار شود، نادان مى شود».

مزاح بايد براى شاد كردن دل ديگران باشد. بنابراين، شوخى اى كه كسى، از آن رنجيده شود، ممنوع و نكوهيده است و چه بسا موجب كينه توزى و دشمنى مى گردد. امام على (ع) در اين باره فرمود: «لِكلِّ شَي ءٍ بَذْرٌ وَ بَذْرُ الْعَداوَةِ الْمِزاحُ»(4) ؛ «براى هر چيزى، بذرى است و بذر دشمنى، مزاح است».

پسنديده بودن مزاح، جواز جسارت و بى ادبى نيست. هنگام شوخى، نبايد سخنان زشت و دور از اخلاق اسلامى بر زبان انسان جارى شود؛


1- اصول كافى، ج 2، ص 663.
2- شرح غرر الحكم، ج 5، ص 195.
3- همان، ص 200.
4- همان، ص 24.

ص: 66

زيرا به تعبير امام على (ع): «سُنَّةُ اللِّئامِ قُبْحُ الْكلامِ» (1)؛ «زشت گويى، شيوه فرومايگان است».

مزاح نبايد براى انسان عادت درآيد، به گونه اى كه همواره دنبال بهانه اى براى شوخى با كسى باشد؛ زيرا اين صفت، تصوير زننده اى از انسان، در ذهن مردم ايجاد مى كند؛ به گونه اى كه مردم، او را دلقك و بذله گو تصور مى كنند و ميان شوخى ها و موضع گيرى جدّى او فرقى نمى گذارند. اميرمؤمنان على (ع) مى فرمايد: «مَنْ جَعَلَ دَيدَنَهُ الْهَزلَ لَمْ يُعْرَفْ جِدُّهُ»(2) ؛ «هر كس شوخى را عادت خود قرار دهد، موضع جدّى او [از شوخى هايش باز] شناخته نمى شود».

دوم- آسيب هاى شوخى بى رويه

شوخى بدون رعايت حد و مرزهاى آن، آفاتى درپى دارد؛ از جمله سبب ريختن آبروى انسان مى شود. رسول خدا (ص) مى فرمايد: «الْمِزاحُ تَذْهَبُ بِماءِ الْوَجْهِ» (3)؛ «شوخى، آبرو را از بين مى برد».

همچنين ممكن است شوخى موجب كينه توزى شود؛ چنانكه امام على (ع) فرمود: «الْمِزاحُ تُورِثُ الضَّغائِنَ»(4) ؛ «شوخى، كينه ها را در پى دارد».


1- شرح غرر الحكم، ج 5، ص 127.
2- همان، ص 227.
3- بحارالانوار، ج 76، ص 58.
4- همان، ج 77، ص 215.

ص: 67

شوخى بسيار، نور ايمان را از دل مى برد و خنده زياد، آدمى را از ياد خدا و آخرت غافل مى سازد. امام كاظم (ع) فرمود: «ايّاك وَ الْمِزاحَ فَانَّهُ يَذْهَبُ بِنُورِ ايمانِك»؛ «از شوخى بپرهيز كه نور ايمان را از دلت مى برد.»

كلام آخر اينكه، زياده روى در مزاح، شخصيت آدمى را خدشه دار مى كند. امام على (ع) در هشدارى ارزنده مى فرمايد: «آفَةُ الْهَيْبَةِ الْمِزاحُ» (1)؛ «شوخى، آفت هيبت و شخصيت و بزرگى است».

سوم- نمونه هايى از شوخى در سيره امامان معصوم:

پيامبر بزرگوار اسلام (عليهم السلام) با اينكه، شاخص ترين الگوى فضايل اخلاقى بود، گاه و بى گاه با برخى افراد، شوخى هاى زيبا و نمكين مى كرد، ولى هيچگاه از چارچوب حق خارج نمى شد و جز شادكردن دل هاى مردم و زدودن غبار غم از سيماى آنان، هدف ديگرى نداشت. نقل شده است روزى پيامبر، پيرزن فرتوتى را ديد كه دندان هايش ريخته بود. فرمود: «آگاه باشيد كه پيرزنان بى دندان، وارد بهشت نخواهند شد.»

پير زن از شنيدن اين سخن، گريان و اندوهگين شد. حضرت كه متوجه حال او بود، علت گريه اش را پرسيد. عرض كرد: اى رسول خدا! من بى دندان هستم. حضرت خنديد و فرمود: «بله، تو با اين حال وارد بهشت نخواهى شد، بلكه نخست جوان مى شوى و دندان هايت


1- شرح غرر الحكم، ج 3، ص 106.

ص: 68

مى رويد، آن گاه به بهشت مى روى».(1)

همچنين رسول خدا (ص) گاهى مطلبى به خردسالان مى فرمود و سپس به شوخى مى گفت: «لاتَنْسَ يا ذا الأُذُنَينِ»(2) ؛ «اى صاحب دو گوش، فراموش نكن».

بديهى است كه اين مقدار مزاح، نه تنها اثر منفى ندارد، كه سبب افزايش محبت و صميميت ميان افراد مى شود. همچنين اندوه و ناراحتى ناشى از مشكلات زندگى را كه موجب كسالت روحى مى شود و نشاط و اميد آدمى را تحت تأثير قرار مى دهد، برطرف مى كند.

ه) امر به معروف و نهى از منكر

يك- فلسفه امر به معروف و نهى از منكر

پيامبر گرامى اسلام (ص) در يك مثال ساده، فلسفه امر به معروف و نهى از منكر و عدم منافات آن با آزادى را اين طور ترسيم مى فرمايد:

يك گنهكار در ميان مردم، مانند كسى است كه با گروهى سوار كشتى مى شود و هنگامى كه در وسط دريا قرار مى گيرد، به سوراخ كردن جايگاه خويش مى پردازد. اگر ديگران او را از اين


1- بحارالانوار، ج 16، ص 298.
2- همان، ص 294.

ص: 69

كار خطرناك باز ندارند، آب به كشتى نفوذ مى كند و يكباره همگى غرق مى شوند.(1)

پيامبر با اين تعبير زيبا، منطقى بودن و لزوم امر به معروف و نهى از منكر را بر همگان مجسم مى سازد و نظارت فرد بر اجتماع را حقى طبيعى ميداندكه ناشى از پيوند سرنوشت هاست.

آرى، جامعه نيز همچون كشتى است. سرنشينان كشتى تنها تا حدى آزادند كه موجب هلاك ديگران نشوند. هرگاه مسافرى از اين آزادى استفاده نادرست كند و بخواهد بدنه كشتى را سوراخ كند، همه مسافران بنا بر غريزه دفاعى خود، او را بازميدارند و بى شك سستى و بى توجهى آنان، خطر غرقشدن و نابودى همگان را به دنبال خواهد داشت. از اين رو، همه مؤمنان در بازداشتن افراد از ارتكاب گناهان و زير پا نهادن ارزش هاى الهى، متعهد و مسئولند.

عمل به اين مسئوليت الهى- انسانى، بر همگان واجب است و در صورت كوتاهى، بايد در انتظار خوارى در اين جهان و كيفر دردناك سراى ديگر بود. ملّا احمد نراقى در توصيه اى مؤكد، اين زنگ بيدارى را به صدا در مى آورد:

امر به معروف و نهى از منكر، از اعظم شعائر دين و اقواى علامت شريعت و آيين است و مقصد كلى از بعثت انبيا و ائمه و


1- تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى، ج 3، ص 50.

ص: 70

اوصيا و نايب گردانيدن متدينين از علما، بلكه قطب آسياى جميع اديان و ملل است كه همه بر محور آن مى گردند و در صورت اهمال و اخلال در انجام آن، مضمحل [مى شوند] و از ميان مى روند. از اين جهت، مدح و ترغيب به آن، در آيات و اخبار به كرات آمده است كه عاملين به آن صالحين و تاركين آن ملعون معرفى شده اند.(1)

دو- مفهوم شناسى و پيشينه امر به معروف و نهى از منكر

قدمت امر به معروف و نهى از منكر، به زمان آفرينش حضرت آدم بر مى گردد. نخستين انسان روى زمين، دعوت كننده به نيكى ها بود و پس از وى نيز پيامآوران وحى و پيروان مؤمنشان در انجام اين فريضه مهم كوشيدند و براى منكر زدايى، دشوارى ها را تحمل كردند و هزينه هاى جانى و مالى بسيار دادند. در روزگار ما امام خمينى (ره)، مردم را به انجام اين وظيفه الهى فرا خواند و در حال حاضر نيز رهبر فرزانه انقلاب، حضرت آيت الله خامنه اى همگان را به اجراى اين فريضه الهى سفارش مى كند:

همه بايد امر به معروف و نهى از منكر بكنند، هم مسئوليت شرعى و هم مسئوليت انقلابى و سياسى شماست. امر به


1- معراج السعاده، ملااحمد نراقى، ص 369.

ص: 71

معروف هم مثل نماز واجب است. (1)

معروف، در لغت به معنى «شناخته شده»، از ماده عرف، و منكر، به معنى «ناشناخته» از ماده انكار است. بر اين اساس، كارهاى نيك، امورى شناخته شده و كارهاى زشت و ناپسند، امورى ناشناخته معرفى شده اند؛ چه اينكه فطرت پاك انسانى با دسته اول آشنا و با دسته دوم ناآشناست.

سه- امر به معروف و نهى از منكر در قرآن

آيات متعددى در اهميت اين دو وظيفه مهم و بزرگ اجتماعى آمده است كه در ادامه به برخى از آنها اشاره مى كنيم.

در سوره آل عمران آمده است: «بايد از شماها گروهى وجود داشته باشند كه مردم را به نيكويى و خير فراخوانند و به معروف امر كنند و از منكر باز دارند و آنان رستگارانند». (2)

از اين آيه استفاده مى شود كه امر به معروف و نهى از منكر، دو مرحله دارد: يكى مرحله فردى كه هر كس بايد به تنهايى وظيفه نظارتى خود را انجام دهد و ديگرى مرحله همگانى و دسته جمعى كه در اين حال، همه مردم موظفند براى پايان دادن به نابسامانى هاى اجتماعى دست به دست


1- روزنامه رسالت، 24 مرداد 1373، ص 11.
2- آل عمران: 104. .

ص: 72

هم بدهند و با يكديگر همكارى كنند. در نوع اول كه جنبه فردى دارد، شعاع آن محدود به توانايى فرد است، ولى در نوع دوم چون جنبه گروهى دارد و شعاع قدرت آن وسيع است، طبعاً از شئون حكومت اسلامى به شمار مى آيد. اين دو شكل از فراخوانى، يعنى مبارزه با فساد و دعوت به حق، از شاهكارهاى قوانين اسلامى است و لزوم تشكيل يك گروه نظارتى بر وضع اجتماعى و سازمان هاى حكومت را مشخص مى سازد.

در سوره مائده ميخوانيم: «چرا دانشمندان و عالمان دين، آنان [مردم] را از سخنان گناه آلود و خوردن مال هاى نامشروع باز نمى دارند؛ چه زشت است كارى كه مى كنند».(1)

در سوره توبه آمده است: «مردان و زنان مؤمن، دوستان و هواداران يكديگرند، امر به معروف و نهى از منكر مى كنند، نماز بر پا مى دارند و زكات مى دهند و از خدا و پيامبر فرمان بردارى مى كنند. خداوند آنان را مورد رحمت قرار دهد كه خدا عزيز و حكيم است»(2)


1- مائده: 63. .
2- توبه: 71. (). افزون بر اين آيات، آيه 17 سوره لقمان، آيه 157 سوره اعراف، آيات 40 و 41 سوره حج و آيه 110 سوره آل عمران، بر اهميت اين دو فريضه الهى تأكيد دارند كه با توجه به اين رهنمودها، لازم است در سايه آموزه هاى قرآنى و احياى امر به معروف و نهى از منكر، شادابى و نشاط معنوى بيش از پيش به كالبد جامعه دينى دميده شود.

ص: 73

چهار- امر به معروف و نهى از منكر، در روايات

افزون بر قرآن مجيد، احاديث بسيارى در منابع معتبر اسلامى درباره اين دو وظيفه مهم و حياتى وارد شده است و اين، نشان از ارزش و اهميت اين دو مسئله از ديدگاه امامان معصوم (عليهم السلام) دارد. براى نمونه، امام باقر (ع) مى فرمايد:

امر به معروف و نهى از منكر، راه پيامبران و شيوه صالحان است، فريضه بزرگى است كه با آن، فريضه هاى ديگر به پا داشته، راه ها امن و كسب وكارها حلال مى شود. آنچه به ستم ستانده شده [است] به صاحبان آنان بازگردانده مى شود، زمين ها آباد و از دشمنان انتقام گرفته و امر پابرجا مى شود. (1)

در روايتى ديگر، پيامبر گرامى اسلام (ص) اداى اين دو فريضه را مايه سعادت و بركت مى شمارد:

امت من مادام كه امر به معروف و نهى از منكر كنند و يكديگر را بر نيكى يارى دهند، در خير به سر خواهند برد و چون چنين نكنند، بركت ها از آنان برداشته مى شود و برخى به برخى ديگر


1- وسائل الشيعه، ج 11، ص 394.

ص: 74

تسلط مى يابند و براى آنان، نه ياورى زمينى و نه آسمانى خواهد ماند. (1)

حضرت على (ع) جايگاه اين دو فريضه را اين گونه نشان مى دهد: «تمام كارهاى نيك و حتى جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منكر، چون قطره اى است در مقابل درياى پهن و ژرف».(2)

پنج- ترك امر به معروف و نهى از منكر، عامل سقوط تمدن ها

آنچه بيش از پى ريزى تمدن ها ضرورى است، پايدارى و پيشگيرى از فروپاشى آنهاست. آيين رهاييبخش اسلام با توجه به اين واقعيت، از آغاز، پيروانش را با عوامل نابودى تمدن هاى پيشين آشنا ساخته و طرحى نوين براى جلوگيرى از اين سرنوشت شوم ارائه داده است.

امام على (ع) در بخشى از سخنان حكيمانه خويش با استناد به قرآن كريم، بيتوجهى آگاهان و ترك امر به معروف و نهى از منكر را دليل اصلى انحطاط دولت هاى گذشته معرفى مى كند و براى جلوگيرى از سقوط جامعه اسلامى مردم را به انجام اين وظيفه كه رمز پايندگى و بالندگى تمدن اسلام است، فرامى خواند:


1- فروع كافى، ج 1، ص 342.
2- نهج البلاغه، صبحى صالح، كلمات قصار، ش 374.

ص: 75

انّما هَلَك مَنْ كانَ قَبْلَكم حَيثُما عَمِلُوا مِنَ الْمَعاصي وَ لَمْ يَنْهَهُمُ الرَّبّانِيُّونَ وَ الاحْبارُ عَنْ ذلك.(1)

همانا كسانى كه پيش از شما هلاك شدند، مرتكب گناهانى مى شدند و دانشمندان و نيكان، آنها را از آن باز نداشتند و نهى از منكر نكردند.

بنابراين، بنياد تمدن اسلامى بر دوش همه انسان هاى مؤمن قرار دارد و همه مردم در حفظ ارزش هاى الهى مسئولند؛ چه آن كه زير پا نهادن بخشى از اين ارزش ها توسط يك فرد، هر چند امرى بسيار كوچك جلوه مى كند، به تدريج بر بناى استوار جامعه اسلامى ضربه مى زند و سعادت و آرامش ديگران را نيز از بين مى برد. براى مثال، سقوط اخلاقى در بخشى از جامعه، مانند بيمارى واگير، كمكم به ديگران نيز سرايت و ديگر بخش هاى جامعه را آلوده مى كند. بنابراين سكوت در برابر مفاسد، اشتباه و گناه است؛ حتى اگر تنها از سوى يك نفر رخ دهد. اين حقيقت را قرآن كريم چنين بيان مى كند:

(وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصيبَنَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقاب) (انفال: 25)

از فتنه اى كه تنها به ستمكاران شما نمى رسد، بترسيد و


1- وسائل الشيعه، ج 11، ص 395.

ص: 76

بدانيد كه خدا سخت كيفر است.

بدين ترتيب، مبارزه با فساد و انحراف و سپس دعوت و راهنمايى به كارهاى نيك، ضرورتى انكارناپذير است و برخلاف گمان برخى افراد ناآگاه، دخالت در زندگى ديگران نيست و با آزادى شخصى آنان منافات ندارد؛ زيرا آزادى حقيقى، ديگران را محدود نمى كند و منافع ديگران را به خطر نمى اندازد. بر اين اساس، كسى كه امر به معروف و نهى از منكر مى كند، از حقوق خود و جامعه كه با افراط و انحراف مفسدان به خطر مى افتد، دفاع مى كند كه در واقع، امرى پسنديده و عقلانى است.

شش- پيام امر به معروف و نهى از منكر

عمل به فريضه امر به معروف و نهى از منكر، بهترين نشانه اهتمام به امور خلق و توجه به مسائل مهم زندگى برادران دينى است. امر به معروف و نهى از منكر، يعنى احساس مسئوليت در برابر ارشاد و يارى افراد و سكوت نكردن در برابر اشتباه و گرفتارى ديگران، بلكه به هدايت و مدد آنان شتافتن. خداوند در قرآن كريم از زبان حضرت لقمان، خطاب به فرزندش مى گويد:

(يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُور) (لقمان: 17)

پسرم! نماز را برپا دار و امر به معروف و نهى از منكر كن و در

ص: 77

برابر مصائبى كه به تو مى رسد، شكيبا باش؛ كه آن، از كارهاى مهم است.

لازمه امر به معروف و نهى از منكر، نفى خودخواهى و انحصارطلبى است؛ چنانكه اين رهنمود، به صراحت در آيات رحمانى آمده است:

(وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيم) (توبه: 71)

مردان و زنان باايمان، ولى يكديگرند، امر به معروف و نهى از منكر مى كنند، نماز را برپا مى دارند و زكات را مى پردازند و از خدا و رسولش اطاعت مى كنند. به زودى، خدا بر آنان رحمت خويش را ارزانى مى دارد. همانا خداوند، توانا و حكيم است.

با توجه به اين آيه، لازمه ايمان حقيقى، داشتن رابطه دوستانه با ديگر مؤمنان و كمك و راهنمايى آنان است. لازمه علاقه مندى به يكديگر، ارشاد يكديگر به خوبى ها و انتقاد از بدى ها و زشتى هاست و لازمه ارشاد به معروف و انتقاد از منكر، برپايى نماز و گسترش معنويت و فرمانبردارى از خداوند و فرستاده خداوند و همچنين دستگيرى از ضعيفان و مستمندان است و سرانجام، لازمه همه اين

ص: 78

امور، نزول رحمت هاى بى پايان خداوند است.(1)

هفت- دليل اهميت امر به معروف و نهى از منكر

دليل اهميت امر به معروف و نهى از منكر، به دليل نقش اساسى آن در تحقق احكام دينى است. بى گمان، اجراى درست آن، اجراى دقيق احكام دينى و ترك آن، فراموشى احكام دينى را در پى دارد. در كلامى از امام باقر (ع) مى خوانيم:

به درستى كه امر به معروف و نهى از منكر، راه پيامبران و شيوه صالحان است. وظيفه واجبى است كه به وسيله آن، ديگر واجبات برپا مى شوند، راه ها امنيت پيدا مى كنند، درآمدها حلال مى شوند، مظالم بازگردانده مى شوند، زمين آباد مى گردد، از دشمنان انتقام گرفته مى شود و كارها روبه راه مى گردد.(2)

پُرشمارى روايات پيشوايان دين درباره امر به معروف و نهى از منكر، نشاندهنده اهميت فراوان اين فريضه در ميان ديگر ارزش هاى عملى اسلام است.

رسول خدا (ص) فرمود: «خداوند در برابر مؤمن ضعيفى كه دين ندارد، خشمگين است».


1- ده گفتار، مرتضى مطهرى، صص 76 و 77.
2- وسائل الشيعه، ج 11، ص 395.

ص: 79

از آن حضرت پرسيدند: منظور از مؤمن ضعيفى كه دين ندارد، كيست؟ در پاسخ فرمود: «كسى كه نهى از منكر نمى كند». (1)

امام على (ع) به فرزندش امام حسن مجتبى (ع) سفارش مى كند:

به كار نيك امر كن و خود را در شمار نيكوكاران درآور و به دست و زبان، كارِ ناپسند را زشت شمار و از آن كه كار ناپسند كند، با كوشش، خود را دور بدار. در راه خدا بكوش، چنان كه شايسته است و از سرزنش ملامتگرانت بيمى نيايد. (2)

بنابراين، كسانى كه امر به معروف و نهى از منكر مى كنند، نزد خداوند، عزيزتر و بزرگوارتر هستند.

هشت- امر به معروف و نهى از منكر، وظيفه همگانى

همه مسلمانان در همه جاى جهان، مشمول حكم امر به معروف و نهى از منكر هستند و اين، وظيفه گروهى خاص نيست، بلكه در حقيقت، نوعى نظارت همگانى است. همچنين اين حكم را مى توان در همه زمان ها در قالب گفتار و رفتار به اجرا درآورد و به افرادى خاص و اندك برنمى گردد، بلكه همه افراد را در برمى گيرد؛ به گونه اى كه در حكومت اسلامى، در صورت مشاهده لغزش و انحراف حاكمان، مى توان آنان را نيز با وظايفشان آشنا ساخت. در متون اسلامى هيچ يك


1- همان، ص 397.
2- نهج البلاغه، ترجمه سيدجعفر شهيدى، نامه 31.

ص: 80

از عبادت ها و اعمال شايسته به جز امر به معروف و نهى از منكر، به عنوان عامل استوارى دين و ضامن بقا و استمرار شريعت معرفى نشده است. اميرمؤمنان على (ع) در اين باره مى فرمايد: «قِوامُ الشَّريعَةِ الامْرُ بالمَعروفِ و النَّهْيُ عَنِ المُنْكرِ» (1)؛ «استوارى شريعت و نظام دين، در امر به معروف و نهى از منكر است».

حضرت على (ع) در كلامى ديگر، با مقايسه اى شگفتانگيز ميان امر به معروف و نهى از منكر و ديگر اعمال همچون جهاد در راه خدا مى فرمايد:

وَ ما اعْمالُ البِرِّ كلُّها وَ الْجِهادُ فِي سَبِيلِ الله عِنْدَ الامْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْي عَنِ الْمُنْكَرِ الّا كَنَفْثَةٍ في بَحْرٍ لُجِّي.(2)

تمامى اعمال ارزشمند حتى جهاد در راه خدا، در مقايسه با امر به معروف و نهى از منكر، چيزى افزون بر قطره در برابر دريايى عميق و مواج نيست.

نه- شرايط امر به معروف و نهى از منكر

شناخت معروف و منكر، از مهم ترين شرايط امر به معروف و نهى از منكر است. كسى كه معروف و منكر را نشناسد، نمى تواند به درستى به آن عمل كند. همچنين احتمال اثرگذارى اين عمل بسيار مهم است؛ زيرا هدف آن، برپايى معروف و پيش گيرى از منكر است.


1- شرح غرر الحكم و درر الكلم، ج 4، ص 518.
2- نهج البلاغه، صبحى صالحى، حكمت 374.

ص: 81

ديگر از شرايط، اين است كه يقين بيابيم فرد خطاكار بر انجام دادن منكر و ناديده گرفتن معروف اصرار دارد. حال اگر فرد يا سازمانى متوجه خطا و انحراف خود شد و در اصلاح خويش كوشيد، ديگر جايى براى امر به معروف و نهى از منكر نيست.

اهميت شناخت افراد از معروف و منكر و آگاهى به شيوه هاى امر و نهى و ضرورت به كار بستن اين راه ها را مى توان از روايات پيشوايان بزرگوار اسلام دريافت؛ آنجا كه افراد ناآگاه به معروف و منكر را از عمل به اين دو فريضه بزرگ بازداشته اند. رسول خدا (ص) در اينباره مى فرمايد:

مَنْ عَمِلَ عَلي غَيرِ عِلْمٍ كانَ ما يُفْسِدُ اكثَرَ مِمّا يُصْلِحُ. (1)

كسى كه جاهلانه دست به اقدامى بزند، مفاسد كارش بيشتر از مصالح آن خواهد بود.

مسلّم است كه اين سخن به معناى مكلّف نبودن كسانى نيست كه خير و شر را به خوبى نمى شناسند و روش هاى صحيح امر به معروف و نهى از منكر را نمى دانند. آنان نيز موظفند ابتدا خود را در اين زمينه تقويت كنند و تكامل بخشند و آن گاه به اجراى واجب الهى، يعنى امر به معروف و نهى از منكر اقدام كنند. (2)

ده- هماهنگى در گفتار و كردار آمر و ناهى

1- اصول كافى، ج 1، ص 55.
2- آداب معاشرت، مركز تحقيقات سپاه، ص 55.

ص: 82

از بديهى ترين اصول امر به معروف و نهى از منكر، اين است كه آمر بايد ابتدا به آنچه امر مى كند، عمل كند و ناهى نيز بايد از آنچه نهى مى كند، بپرهيزد. كسى كه خود، رغبتى به كسب فضيلت هاى اخلاقى ندارد و از رذيلت ها نيز چندان رويگردان نيست، نمى تواند از ديگران توقع داشته باشد كه به امر او، به سوى فضيلت ها رو كنند و با نهى او اصلاح شوند.

براى اثربخشى سخن آمر و ناهى، بايد قول و فعل او با هم هماهنگى داشته باشد. خداوند نيز در نكوهش اين ناهماهنگى مى فرمايد:

(أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُون) (بقره: 44)

آيا مردم را به نيكى فراميخوانيد و خودتان را فراموش مى كنيد، با اينكه شما كتاب آسمانى [تورات] را مى خوانيد؟ چرا نمى انديشيد؟

خداوند در آيه اى ديگر با عتاب به نصيحت گران بى عمل مى فرمايد:

(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ (2)

كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُون) (صف: 2 و 3)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چرا سخنى مى گوييد كه عمل نمى كنيد؟ نزد خدا سخت ناپسند است سخنى بگوييد كه عمل نمى كنيد.

ص: 83

پيشوايان معصوم همواره به پيروان خود، تبليغ همراه با عمل را سفارش مى كردند. امام صادق (ع) فرمود: «كونُوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَيرِ اَلسِنَتِكمْ» (1)؛ «با غير زبانتان، مردم را به سوى نيكى ها فراخوانيد».

شهيد مطهرى مى نويسد:

هر مصلحى، اول بايد صالح باشد تا بتواند مصلح باشد، او بايد پيش برود. و به ديگران بگويد پشت سر من بياييد. خيلى فرق است ميان كسى كه ايستاده و به سربازانش فرمان مى دهد: برو پيش، من اينجا ايستاده ام! و كسى كه خودش جلو مى رود و مى گويد: من رفتم، تو هم پشت سر من بيا. انبيا و اولياى الهى هميشه مى گويند «ما رفتيم.» پيغمبر اسلام (ص) اگر در آنچه دستور مى داد، اول، خود، پيش قدم نبود، محال بود ديگران پيروى كنند. اگر مى گفت نماز و نماز شب، خودش بيش از هر كس ديگر عبادت مى كرد. اگر مى گفت انفاق در راه خدا و گذشت و ايثار، اول كسى كه ايثار مى كرد، خودش بود. اگر مى گفت جهاد فى سبيل الله، در جنگ ها، اول، خود، جلو مى رفت.(2)

يازده- احترام به شخصيت افراد

1- وسائل الشيعه، ج 11، ص 194.
2- حماسه حسينى، مرتضى مطهرى، ج 2، ص 108.

ص: 84

پندهاى حكيمانه و امر و نهى دلسوزانه، بايد همواره آميخته با ادب و احترام شد و با الفاظى دلنشين و محبتآميز بيان شود. همچنين بهتر است ابتدا به ويژگى هاى مثبت اخلاقى، خانوادگى، علمى و شغلى مخاطب و توانايى وى بر نيك بودن تأكيد شود، سپس نكته هاى رفتارى لازم را به او گوشزد كند. در اين صورت، امر به معروف و نهى از منكر نه تنها مخاطب را به لجاجت و جبهه گيرى وانميدارد، بلكه مانند باران بهارى، قلب و جان او را پاك و او را اميدوار و هدفمند مى سازد.

يكى از ياران امام صادق (ع) گاهى به لغزشى دچار مى شد. زمانى به كمك حضرت نيازمند شد. خدمت امام (ع) رسيد و تقاضايش را مطرح كرد. امام (ع) به او يارى رساند و از او دل جويى كرد، سپس به او فرمود:

إِنَّ الْحَسَنَ مِنْ كلِّ أَحَدٍ حَسَنٌ وَ انَّهُ مِنْك احْسَنُ لِمَكانِك مِنّا وَ إِنَّ القبيحَ مِنْ كلِّ أحَدٍ قَبيحٌ و إنَّهُ مِنْك أَقْبَحُ.(1)

كار خوب، از هر كس سر بزند، نيكوست و از تو نيكوتر است؛ زيرا تو به ما وابسته اى و كار بد از هر كس سر بزند، بد است و از تو بدتر است.

با دقت در اين سخن امام (ع) درمى يابيم كه ايشان ابتدا با دلجويى، احسان و نزديك ساختن اطرافيان به خود، در صدد امر به معروف و نهى از منكر برميآمد. اين امر، مى تواند الگوى بسيار مناسبى براى ما


1- بحارالانوار، ج 47، ص 349.

ص: 85

در زمينه امر به معروف و نهى از منكر باشد.

و) عزت مندى

يك- جوانان، جوانه هاى سبز زندگى

خوش آمد گل وز آن خوش تر نباشدكه در دستت به جز ساغر نباشد

زمان خوشدلى دَرياب و دُرياب كه دايم در صدف گوهر نباشد

حافظ

جوانى، بهار عمر و جوانان، جوانه هاى سبز زندگى و نمونه هاى ناب سازندگياند. اگر عمر آدمى طلاست، اوقات جوانى كيمياست و اگر زندگى روزى بيش نيست، جوانى صبح سپيد و پگاه پاك آن است و جوانان، رهبران فردا و آيينه آينده اند.

آموزه هاى آسمانى كه از دل و ديده ارباب عظمت تراوش يافته، توجه و تأكيد فراوانى بر ذخيره هاى امروز جامعه كرده است تا جوانان را بيداردلانى فرهيخته كند و آيينه اى از انديشه هاى روشن نسبت به كسب فضيلت هاى انسانى و رسيدن به عزت نفس در رواق وجودشان بنشاند(1)

رونق عهد شباب است دگر بستان رامى رسد مژده گل، بلبل خوش الحان را

اى صبا گر به جوانان چمن باز رسى خدمت ما برسان سرو و گل و ريحان را

حافظ


1- جوانان و بينش ناب، احمد لقمانى، ص 155.

ص: 86

دو- جايگاه عزت نفس در اسلام

عزت نفس، عبارت است از احساس ارزشمند بودن. اين حس از مجموع افكار، احساس ها، عواطف و تجربه هاى ما در طول زندگى ناشى مى شود. همه افراد، صرف نظر از سن، جنسيت، زمينه فرهنگى و جهتى كه در زندگى دارند، نيازمند عزت نفس هستند. عزت نفس بر همه سطوح زندگى انسان اثر مى گذارد. بررسى هاى روانشناسى، حاكى از آن است كه چنانچه نياز به عزت نفس ارضا نشود، به ويژه در جوانان، نيازهاى گسترده ترى نظير ميل به خلاقيت و ابتكار، پيشرفت و يا درك استعداد بالقوه محدود مى ماند.(1)

عزت، به معناى ارجمندى، سرافرازى و گرامى شدن نيز هست «واژه عزت، به معناى حالتى است كه نمى گذارد انسان شكست بخورد و مغلوب واقع شود».(2)

در برابر عزت، ذلت قرار دارد كه به معناى نبودِ شرافت و بزرگى در آدمى است؛ به گونه اى كه انسان به سادگى پذيراى شكست و مغلوب ديگران مى شود. در آموزه هاى دينى، عزت، در ثروت، تجمل گرايى و بهره مندى از امكانات مادى خلاصه نمى شود، بلكه عزت در بندگى،


1- روش هاى تقويت عزت نفس در نوجوانان، ترجمه پروين عليپور، ص 11.
2- مفردات، راغب اصفهانى، ذيل واژه «عزّت».

ص: 87

معنويت گرايى و رهايى از قيد و اسارت و شهوت و دنياگرايى تفسير مى گردد. امام على (ع) مى فرمايد:

الهِي كَفى بِي عِزّاً انْ اكُونَ لَكَ عَبْداً وَ كَفى بِي فَخْراً انْ تَكُونَ لِي رَبّاً.(1)

خداوندا! براى من اين عزت بس كه بنده تو باشم و اين افتخار مرا بس كه تو خداى من هستى.

سه- رسالت انبيا، پرورش عزت مندى در جوانان

بزرگان دين، جوانى را يكى از نعمت هاى پرارزش الهى و از سرمايه هاى بزرگ بشر معرفى كرده اند و اين موضوع را با عبارت هاى مختلفى به مسلمانان خاطر نشان ساخته اند. رسول خدا (ص) فرموده است:

در قيامت هيچ بنده اى قدم از قدم بر نمى دارد تا به اين پرسش ها پاسخ دهد: اول آنكه عمرش را در چه كارى فانى كرده است و دوم آنكه جوانى اش را چگونه و در چه راه تمام كرده است.(2)

از رسالتهاى انبيا و رهبران الهى، توجه به جوانان و پرورش عزتمندى در آنها و مبارزه با عوامل عزتزدا بوده است. شعار آنان اين بوده كه عزت از آن خداست و خداوند به مؤمنان عزت مى دهد: (مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعا ...) (فاطر: 10).

سرمه سعادت ؛ ؛ ص87


1- بحارالانوار، ج 74، ص 402.
2- همان، ج 7، ص 258.

ص: 88

در روايت هاى اسلامى، اهميت عزت نفس به خوبى بيان شده است. امام صادق (ع) در حديثى فرمود: «خداوند، همه امور مؤمن را به خودش واگذار كرده است، جز آنكه اجازه نداده است خود را ذليل كند.»(1)

از پيامبر گرامى اسلام (ص) نيز نقل است: «لا ينْبَغي لِمُؤْمِنٍ ان يُذِلَّ نَفسَهُ»(2) ؛ «بر هيچ مسلمانى جايز نيست كه خود را ذليل كند».

همچنين فرمود: «هر كه پذيراى ذلت شود، از ما نيست». (3)

اسلام با فراخواندن همگان به ايجاد عوامل عزتآفرين، با عوامل ذلت به مبارزه پرداخته است تا فضايى عزت مند به وجود آورد كه انسان ها بتوانند در آن، پله هاى رفيع كرامت را بپيمايند.

چهار- عزت نفس و بزرگى

حضرت على (ع) به فرزند خود سفارش مى كند كه نفس خود را از هر پستى و دنائتى دور نگه دارد: «اكرِم نَفْسَكَ عَنْ كلِّ دَنِيّةٍ».(4)

براى روح هاى بزرگ، دورى از پستى چندان اهميت دارد كه مرگ با عزت را بر زندگى با ذلت ترجيح مى دهند. حضرت سيدالشهداء (ع)


1- اصول كافى، ج 5، ص 63.
2- بحار الانوار، ج 97، ص 93.
3- تحف العقول، ص 41.
4- نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه 31.

ص: 89

مى فرمايد: «مَوتٌ فِي عِزٍّ خَيْرٌ مِنْ حَياةٍ فِي ذُلً» (1)؛ «مرگ در عزت، بهتر از زندگى در خوارى است».

در روايتى از حضرت على (ع) مى خوانيم: «المَنِيّةُ وَ لَا الدَّنِيةُ وَ التَقَلُّلُ وَلا التَّوسُّلُ»؛ (2)«مرگ آرى، اما پستى هرگز. كمداشتن و فقر آرى، اما حاجت نزد ديگران بردن هرگز!»

گاه بين مرگ باعزت و زندگى همراه با پستى، تعارض پديد مى آيد و زمانى ديگر حفظ آبرو با درخواست ذلتبار از ديگران، مقابل هم مى ايستد. در چنين شرايطى على (ع) مرگ را بر زندگى و تحمل فقر را بر اظهار حاجت ذليلانه ترجيح ميدهد.

البته بايد نيازهاى زندگى را تأمين كرد، نمى توان به دليل عزت نفس، از برآوردن خواسته هاى خود و خانواده سر باز زد، ولى بايد در اين موارد با حفظ عزت نفس اقدام كرد و به توصيه پيامبر گرامى اسلام (ص) توجه داشت كه فرمود: «اطْلُبُوا الْحَوائِجَ بِعزَّةِ الأنْفُس» (3)؛ «حاجت هاى خود را با حفظ عزت نفس برآورده سازيد».

اگر براى برآوردن نيازها، قرار باشد عزت نفس انسان خدشه دار شود، برآورده نشدن آن براى آدمى بهتر و تحملپذيرتر است؛ همچنان


1- بحارالانوار، ج 44، ص 219.
2- نهج البلاغه، حكمت 369.
3- نهج الفصاحه، ص 64.

ص: 90

كه على (ع) مى فرمايد: «فَوتُ الْحاجَةِ اهْوَنُ مِن طَلَبِها إِلى غَيْرِ اهلِها»(1) ؛ «برآورده نشدن حاجت، از عرضه كردن آن نزد افراد ناشايست آسان تر است».

پنج- كرامت نفس و پرهيز از شهوت ها

از آثار كرامت نفس، آن است كه انسان ميتواند به سادگى از اميال نفسانى خود چشم بپوشد.

حضرت على (ع) در اينباره فرمود: «مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ هانَتْ عَلَيْهِ شَهَواتُه» (2)؛ «كسى كه نفس خود را ارزشمند بداند، رها كردن شهوت ها برايش آسان ميشود».

از نمونه هاى قرآنى مبارزه با شهوت ها، حضرت يوسف (ع) است. چنانكه مى دانيم، آن حضرت در موقعيتى دشوار و لغزنده قرار گرفت؛ موقعيتى كه شايد بسيارى از انسان ها در آن اختيار از كف بدهند و ارزش انسانى خويش را زيرپا نهند، ولى آن حضرت بر كرامت انسانى اش پاى فشرد و نلغزيد. او را به خاطر عفت نفس و بزرگى روح متهم كردند و سال ها به زندان افكندند. اولين نتيجه و پاداش اين بزرگوارى او، قدرت «تعبير خواب» بود كه بعدها، عزت و حكومت دنيوى نيز بدان افزوده شد. در زمان ما نيز براى بسيارى از جوانان، احتمال قرار گرفتن در چنين شرايطى وجود دارد. از اين رو، بايد متوجه بود كه خداوند راه حلال را بر انسان


1- نهج البلاغه، حكمت 65.
2- همان، نامه 453.

ص: 91

نبسته است و پاكى و درايت آدمى، او را سرافرازانه از هر موقعيت دشوارى خواهد رهانيد.

براى كسى كه در حال حاضر، دست رسى به حلال ندارد، راه عاقلانه آن است كه عفت و كرامت نفس پيشه كند؛ زيرا اين گونه موقعيت ها صحنه زورآزمايى بى بندوبارى، با كرامت و پاكدامنى است.

به درستى كه بهاى آدمى بسى بيشتر از يك لحظه لذت جويى است. حضرت على (ع) فرمود:

آيا آزاده اى هست كه اين نيم خورده، يعنى دنيا را براى اهلش واگذارد؟ همانا براى نفس هاى شما بهايى جز بهشت نيست. پس، نفس خود را به غير آن نفروشيد.(1)

انسان كريم، قانع است؛ چشمش در پى اموال مردم نيست، انصاف دارد، حقوق ديگران را رعايت مى كند، با گذشت و متواضع است و در لغزشگاه ها، از عفت و شرافت نفس خود پاسدارى مى نمايد.

شش- برداشت هاى اشتباه از عزت نفس

برخى، تكبر و خودپسندى را با عزت نفس اشتباه مى گيرند. در عزت نفس، انسان به دنبال كسب فضيلت هايى است كه او را بزرگ مى سازد. شخص با عزت، احترام ديگران را در حد لازم و بالاتر از معمول نگه مى دارد، ولى افراد متكبر، نزد ديگران حقير مى شوند؛ زيرا


1- نهج البلاغه، حكمت 456.

ص: 92

خود را به ناحق همواره برتر از ديگران مى شمارند.

برخى ديگر به نام عزت نفس، از ابهام ها و پرسش هاى علمى خود سرباز مى زنند و تصور مى كنند با پرسوجوى علمى، ضعف دانسته هاى آنان آشكار مى شود و نزد ديگران كوچك خواهند شد. در حالى كه اعتراف به ندانستن، نشانه كرامت نفس است و سعى بر كسب دانش، كرامت والا است؛ زيرا با نپرسيدن، آدمى در نادانى باقى مى ماند و از ارزش او كاسته مى شود. به تعبير سعدى:

بپرس هر چه ندانى كه ذُلّ پرسيدن دليل راه تو باشد به عزّ دانايى

بعضى براى رفع فقر، به هر راهى روى مى آورند؛ در حالى كه انسان نبايد زير بار خواهش و ذلت برود و با هراس از فرداى ذلت بار، امروز خود را به خوارى بيفكند؛ چنان كه حضرت على (ع) مى فرمايد: «النّاسُ مِنْ خَوْفِ الذُّلِّ فِى ذُلٍّ»(1) ؛ «مردم از ترس خوارى، خود را به خوارى مى افكنند».

همچنين، داشتن عزت نفس، دليل كار نكردن نيست. انسانى كه براى رفع نيازهاى خود و خانواده اش مى كوشد، نزد خداى متعال بسيار ارجمند است و پاداش بزرگ دارد. پس نبايد پنداشت كه پوشيدن لباس كار، ذلت است. آدمى با كار كردن مجبور نيست دست خود را به سوى ديگران دراز كند، بلكه دست افتادگان را نيز مى تواند بگيرد.

شخص كريم، حكيم و هوشيار است. او انسانى متعادل است و مى كوشد


1- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 20، ص 340.

ص: 93

در كارها و رفتارهايش، حق خداوند، والدين، فرزندان، همسايگان، همكاران، گياهان و حتى طبيعت بى جان را به خوبى پاس دارد.

2- ناشايسته هاى اخلاقى جوانان

الف) حسد

يك- چيستى حسد

حسد، به معناى بد ديگرى را خواستن، رشك بردن و آرزوى نابودى ديگران را داشتن است. (1) دانشمندان علم اخلاق درباره حسد و حسود مى گويند:

حسد، حالتى است نفسانى و حسود، كسى است كه نتواند نعمتى را كه خداوند به ديگرى عنايت كرده است، برتابد و چون آن را مشاهده مى كند، غم و اندوه بر جانش مى نشيند و نيستى آن را آرزو مى كند، خواه خود او از آن نعمت بهره مند باشد، خواه نصيب او نباشد.(2)


1- لسان العرب، علامه ابن منظور، ج 3، ص 166.
2- ر. ك: معراج السعاده، ملّا احمد نراقى، ج 2، ص 421.

ص: 94

اين حالت در درون انسان چندين درجه دارد:

نخست آنكه، حسود نمى تواند ببيند ديگرى از نعمتى بهره مند است، پس دوست دارد آن نعمت از او گرفته شود، هر چند به وى نفعى نرسد.(1)

دوم آنكه، مايل است نعمتى از دست ديگرى برود؛ زيرا خود به آن چشم دوخته است و مى خواهد آن را داشته باشد. در حرمت و نكوهش اين مرتبه از حسد، خداوند متعال مى فرمايد: (وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْض)؛ «آرزو مكنيد آنچه را خدا به بعضى از شما داده است». (نساء: 32)

سوم آنكه، حسود مانند آنچه را ديگرى دارد، مى خواهد و چون از دست يابى به آن ناتوان است، آرزو مى كند آن نعمت از شخص برداشته شود تا به اين شكل، با او برابر شود و چنانچه راهى براى نابودى آن نعمت بيابد، خود از تلف ساختن آن آسوده نخواهد نشست.

دو- پيامدهاى حسد

حسد، از هولناك ترين بيمارى هاى روحى است و حسود، هيچ گاه از رنج ها و سختى هاى دنيا و كيفر دردناك آن در آخرت در امان نخواهد بود؛ زيرا هر بار كه نعمت ها و عنايت هاى پروردگار به ديگران را


1- ر. ك: معراج السعاده، ملّا احمد نراقى، ج 2، ص 421.

ص: 95

مى بيند، رنج و غصه وجود او را فرامى گيرد و آتش حسد درون او را شعله ور مى سازد، پس پيوسته غمناك و محزون است. حضرت على (ع) مى فرمايد: «الْحَسودُ كَثيرُ الْحَسَرات»(1) ؛ «حسود، بسيار افسوس مى خورد».

بنابر برخى روايت ها، انسان حسود، مانند كشاورزى است كه، رنج هاى فراوانى را دركاشت، داشت و برداشت محصول خود تحمل كرده است، ولى پس از جمع آورى محصول، به ناگاه آن را به آتش مى كشد و نابود مى كند. آرى، آتش حسد آن گاه كه كشتزار قلب آدمى را فرا گيرد، خرمن ايمان و معنويت او را به خاكستر مى نشاند. در روايت هاى اسلامى آمده است: «إِنَّ الْحَسَدَ يَأكُلُ الإيمانَ كَما يَأكُلُ النّارُ الْحَطَب» (2)؛ «حسد، ايمان را مى خورد، همان گونه كه آتش، هيزم را».

حسود، از تقدير الهى خرسند نيست و همواره از عنايت خداوند به ديگران، در غم و اندوه و خشم غوطه مى خورد. خداوند در اين باره، خطاب به حضرت موسى (ع) مى فرمايد:

اى پسر عمران! بر آنچه از فضل خود به مردم داده ام حسد مورز و چشمت دنبال آنها نباشد و دل به آنها مبند؛ زيرا حسود از نعمت من خشمگين و از تقسيمى كه ميان بندگانم كرده ام، جلوگير است و كسى كه چنين باشد، من از او نيستم و او از


1- غرر الحكم و درر الكلم، ح 1520.
2- اصول كافى، ج 3، ص 416.

ص: 96

من نيست [ميان من و او ارتباط و آشنايى نباشد]. (1)

حسود، چگونه مى تواند خود را به خداوند نسبت دهد، در حالى كه جز با نابودى نعمت از ديگران، دلش آرام نمى گيرد و از مصيبت ها و ناراحتى هاى ديگران خرسند و مسرور مى شود و شادى ها و خوشى هاى مردم، او را غمگين مى كند؟!

در روايت هاى اسلامى، حسد از آفت هاى دين شناخته شده است؛ چنان كه امام صادق (ع) مى فرمايد: «آفةُ الدّينِ الْحَسَد».(2)

حتى در برخى احاديث، حسد جداكننده مؤمن از منافق، دانسته شده است؛ چنان كه از امام صادق (ع) نقل مى كنند:

انَّ الْمُؤْمِنَ يَغْبِطُ وَ لا يَحْسُدُ وَ المُنافِقُ يَحْسُدُ وَ لا يَغْبِطُ.(3)

مؤمن غبطه مى خورد و حسادت نمى ورزد ولى منافق رشك و حسد مى برد و غبطه نمى خورد.

امام خمينى (ره) در سخنانى گهربار مى فرمايد:

ايمان، نورى است الهى كه قلب را مورد تجليات حق قرار مى دهد. اين نور معنوى، اين بارقه الهيه كه قلب را وسيع تر از جميع موجودات قرار مى دهد، منافات دارد با آن تنگى و تاريكى كه در قلب از كدورت رذيله حسد پيدا مى شود. اين صفت خبيث و


1- همان، ص 418.
2- 1. بحارالانوار، ج 70، ص 248؛ اصول كافى، ج 3، ص 418.
3- اصول كافى، ج 3، ص 418.

ص: 97

زشت، چنان قلب را گرفته و تنگ مى كند كه آثار آن در تمام مملكت باطن و ظاهر وجود آدمى پيدا مى شود. قلب، محزون و افسرده، سينه، گرفته و تنگ، و چهره، عبوس و چين درچين مى شود. البته اين حالت، نور ايمان را باطل كند و قلب انسانى را بميراند و هر قدر قدرت پيدا كند، نور ايمان رو به ضعف مى گذارد. (1)

سخن علامه مجلسى نيز در اين باره شنيدنى است:

به طور خلاصه، حسادت، افزون بر آنكه صفتى است نفسانى و با ايمان منافات دارد، باورهاى فاسدى را هم در پى مى آورد كه با كمال ايمان ناسازگار است. همچنين، از آن رو كه حسود در ذهن خويش به محسود و زايل شدن نعمت از او مى انديشد، پس نمى تواند به كمال دست يابد و با توجه و حضور قلب، عبادت به جا آورد. رشك و حسادت، در جان آدمى صفت هاى نكوهيده و غير اخلاقى پديد مى آورد كه جملگى از عوامل ناقص شدن ايمان است. حسدورزى، در تن آدمى ضعف و بيمارى نيز ايجاد مى كند و همه اين امور، دست به دست هم مى دهد و مانع مى شود كه فرد دستورهاى الهى را به گونه شايسته به جا آورد. از اين روست كه حسد، ايمان را ناقص، بلكه تباه


1- شرح چهل حديث، صص 108 و 109.

ص: 98

مى سازد.(1)

سه- ضرر و زيان حسادت

امام صادق (ع) مى فرمايد: «حسود، پيش از آنكه به محسود زيان برساند، به خود زيان مى زند؛ مانند ابليس كه با حسادت، موجب نفرين براى خود و برگزيدگى براى آدم گرديد».(2)

از امام على (ع) نيز نقل مى كنند: «ظالمى چون حسود نديدم كه به مظلوم، بيشتر شباهت دارد. جانش سرگردان، دلش بى قرار و اندوهش هموار است».(3)

چهار- حسد در محيط كار

حسادت، در جامعه و محيط كار نيز آثار ويرانگر گسترده اى بر جاى مى گذارد. يكى از اين آسيب ها، جلوگيرى از رشد و پيشرفت در محيط كار است. اگر بيمارى حسد ميان مديران سازمان ها و بخش هاى خُرد و كلان اجتماع رسوخ كند، حسودان نخواهند گذاشت شايستگان بر منصب ها تكيه بزنند و به مردم خدمت كنند و اگر مديران شايسته سر كار آيند، تا آنجا كه بتوانند، با بدگويى، تهمت، غيبت و دشمنى آتش درگيرى هاى بى اساس و غير منطقى را شعله ور مى سازند. در نتيجه با مشكلات فراوانى كه پديد مى آورند، مانع پيشرفت كارها مى شوند. بعضى از اين افراد حسود، حتى وقت و امكانات خود را نيز براى از ميان بردن موقعيت همكاران شان به كار مى گيرند و چه بسا منافع كلان اجتماعى را نيز به مخاطره مى اندازند.


1- بحارالانوار، ج 70، ص 241.
2- بحارالانوار، ج 70، ص 255.
3- همان، ص 256.

ص: 99

امام على (ع) مى فرمايد: «حسد، عيبى رسوا و بخلى سهمگين است و حسود تا به آرزوى خود درباره كسى كه به او حسد مى ورزد نرسد، آرام نمى گيرد». (1)

در محيط كار، گاهى برخى مديران يا كارمندان شايسته، به موفقيت هايى دست مى يابند كه موفقيت آنان حسادت افراد ناموفق و سست ايمان را برمى انگيزد و بى ترديد، حسادت ها و دشمنى هاى از اين دست پيامدهايى چون كندى كار و دو دستگى به همراه دارد. رسول گرامى اسلام (ص) تأكيد مى كند: «اى مسلمانان! آگاه باشيد كه بيمارى امت هاى پيشين به شما روى آورده است و آن بيمارى حسادت است كه ايمان را مى زدايد».(2)

حسود تا آنجا كه بتواند از هر راهى مى كوشد به هدف نادرست خود دست يابد. تلاش و كوشش حسدورزان، از كارهاى ناپسندى چون غيبت، تهمت و بدگويى آغاز مى شود و به درگيرى هاى لفظى و زير پا گذاشتن شخصيت، ارزش ها و حقوق ديگران مى انجامد.

ب) عُجب و خودپسندى

يك- مفهوم شناسى خودپسندى

1- جامع احاديث الشيعه، آيت الله بروجردى، ج 17، ص 133.
2- مستدرك الوسائل، ج 12، ص 16 و 17.

ص: 100

عجب، يكى از حالت ها و ويژگى هاى منفى دل است. بر پايه كلام بزرگان علم اخلاق، خودپسندى و عجب آن است كه آدمى به سبب عمل، كمال، مال، زيبايى، منصب و مقام و امورى از اين دست، خود را بزرگ بشمارد. خودپسند، كسى است كه گمان مى كند ويژگى هاى ممتاز و برجسته و اعمال مهمى دارد؛ خواه اين گمان او واقعيت داشته باشد و خواه توهمى بيش نباشد. (1)

امام خمينى (ره) درباره عجب مى نويسد:

مرحله اول عجب، حالتى است كه فرد در قلب خود با ايمان يا ويژگى ديگرش بر خداوند منت گذارد. مرتبه دوم، كرشمه و ناز كردن به خداوند متعال است. فرد خود را در اين مرتبه، از اولياى خدا و در سلك مقربان و سابقان مى پندارد و مرحله سوم آن است كه به جهت ايمان و ملكات، خود را شايسته و مستحق پاداش الهى بداند و مرتبه ديگر آنكه خود را از ديگران بهتر و ديگر مخلوقات را ناقص و ناچيز شمارد. (2)

كوتاه سخن اينكه هرگاه فرد عبادت ها، كارها و رفتار نيك خويش را توفيق الهى و نعمتى خداوندى بداند و بدين جهت خوشحال باشد و خدا را شكر گزارد و استمرار آن را از او بخواهد و بداند كه خداوند


1- معراج السعاده، ص 249.
2- چهل حديث، ص 63.

ص: 101

هرگاه بخواهد، مى تواند اين نعمت را از او بگيرد، اين سرور و بهجت درونى، خودپسندى نيست، ولى چنانچه منشأ اين صفت ها يا كارهاى نيك را شايستگى خود تصور كند و گمان برد كه خداوند اينها را از او نخواهد گرفت يا بپندارد به سبب اين ويژگى ها و كارها، حقى بر خدا دارد يا به جهت اين كارها از پروردگار عنايت و كرامت انتظار داشته باشد، در اين صورت، اين حالت از جمله ويژگى هاى درونى به شمار مى آيد كه بزرگان اخلاق و عرفان آن را نكوهيده و در شمار رذيلت هاى اخلاقى دانسته و نامش را عجب و خودپسندى نهاده اند.

دو- پرهيز از باليدن به زشتى ها

گاهى در پى وسوسه هاى شيطانى، كار انسان به جايى مى رسد كه به كردار ناشايست خويش نيز مى بالد و به آن افتخار مى كند. حضرت امام خمينى در اين باره به اين نكته اشاره مى كند كه خودپسندى و باليدن به ويژگى ها و كارها، تنها به صفت ها و اعمال شايسته و نيكو منحصر نيست، بلكه گاه زشتى ها و رذيلت ها نيز در قلب آدمى عجب پديد مى آورد:

اهل كفر و نفاق و مشركان و ملحدان و صاحبان اخلاق زشت و ملكات پست و اهل معصيت و نافرمانى، گاهى كارشان به جايى رسد كه به كفر و زندقه خويش عجب كنند و ابتهاج

ص: 102

نمايند! خود را به واسطه آن، داراى روح آزاد شمارند و خويشتن را داراى شهامت و مردانگى دانند و ايمان به خدا را از موهومات و تعبد به شرايع را از كوچكى فكر و اخلاق حسنه و ملكات فاضله را از ضعف نفس و بيچارگى شمارند و اعمال حسنه و مناسك و عبادات را از ضعف ادراك و نقصان مشاعر محسوب كنند، خود را به واسطه آن روح آزاد غير معتقد به موهومات و بى اعتنا به شرايع، مستحق مدح و ثنا مى دانند. خصال زشت ناهنجار در دل آنها ريشه كرده و مأنوس به آنها شده، چشم و گوششان از آن پر شده، در نظرشان زينت پيدا كرده و آنها را كمال پندارند. چنان كه در اين حديث شريف نيز اشاره به آن شده؛ آنجا كه فرمود: يكى از درجات آن اين است كه زينت پيدا كند از براى بنده، بدى عملش و آن را نيكو ببيند و اين اشاره است به قول خداى تعالى: (أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنا) (فاطر: 8).

كما اينكه در آنجا كه [خدا] مى فرمايد، گمان مى كند كه نيكو عمل مى كند، اشاره است به قول خداى تعالى: (قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالًا (103)

الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً (104)

أُولئِكَ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْنا) (كهف: 103- 105).

ص: 103

اين دسته از مردم كه جاهل و بى خبرند و خود را عالم و مطلع مى دانند، بى چاره ترين مردم و بدبخت ترين خلايق اند. اطبّاى نفوس از علاج آنها عاجزند و دعوت و نصيحت در آنها اثر نمى كند، بلكه گاهى نتيجه عكس مى دهد. اينها به برهان گوش نمى دهند، چشم و گوش خود را از هدايت انبيا و برهان حكما و موعظه علما مى بندند. بايد به خدا پناه برد، از شر نفس و مكايد آن كه انسان را از معصيت به كفر مى كشد.(1)

سه- قدرت و مقام، دو سرچشمه خودپسندى

در نهج البلاغه، قدرت، پست و مقام از زمينه ها و عوامل شكل گيرى خودپسندى معرفى شده است. (2)بنابراين مسئولان در هر پست و مقامى، بايد دقت كنند كه شايستگى هاى آنان زمينه خودستايى را در ايشان فراهم نسازد. حضرت على (ع) مى فرمايد:

هرگز مباد كه با خود بگويى كه مرا فرمانروايى داده اند، دستور مى دهم و بايد بى درنگ اجرا شود كه اين سياه كننده دل، ويرانگر دين و عامل نزديك شدن دگرگونى ها در نعمت هاست. هرگاه شكوه ويژه و مقام و منصب، به نخوت و خودبزرگ بينى


1- شرح چهل حديث، صص 65 و 66.
2- فرهنگ آفتاب، عبدالمجيد معاديخواه، ج 4، ص 2325.

ص: 104

دچارت ساخت، با دقت در بزرگى خداوند بنگر كه چگونه با توست و بر تو سلطه دارد. (1)

عجب از ديرباز مشكلى فرا روى كارگزاران بوده و از منظر دانشمندان علم اخلاق نيز امرى است در خور انديشيدن. براى نمونه علامه نراقى در اين باره مى نويسد:

اين، مرضى است كه بسيارى از اهل دنيا به آن دچار هستند و از هر كسى چشم زير دستى و فروتنى دارند، غافل از اينكه همه رياست دنيويه، در معرض فنا و زوال و مايه خسران و وبال است. (2)

در اين صحيفه مينا، به جامه خورشيدنگاشته سخنى خوش به خامه زر ديدم

كه اى به دولت ده روزه گشته مستظهرمباش غَرّه كه از تو بزرگ تر ديدم!

بدين ترتيب، خدامحوران همواره مى كوشند، خانه دل را به گناه خودپسندى نيالايند و ريشه هاى آن را از بوستان دل بركنند و موانع كمال را برطرف سازند.

چهار- پيامدهاى خودپسندى

از آثار خودپسندى آن است كه فرد گناهان خويش را كوچك مى شمارد، بلكه خويشتن را از هرگونه گناه و پليدى پاك و منزّه مى داند. عجب و


1- نهج البلاغه، نامه 53.
2- معراج السعاده، ص 265.

ص: 105

خودپسندى نمى گذارد گناه كار، بدى هاى خود را ببيند و لذا، در پى استغفار و پوزش خواهى برنمى آيد. نيز چنين شخصى خود را ميان مردم، انسانى خوب و بلندمرتبه مى پندارد. از رسول خدا (ص) نقل است:

فَانّه ليس عَبْدٌ يَتَعَجَّبُ بِالْحَسَناتِ الّا هَلَك. (1)

هيچ بنده اى نيست كه از كارهاى خود دچار غرور و خودپسندى شود، مگر اينكه هلاك شود.

خودپسندان و از خودراضيان، ديگران را كوچك و ناچيز مى شمارند و براى آنها ارزش قائل نيستند و بدين ترتيب، تنهايى و گوشه گيرى به سراغشان مى آيد. حضرت على (ع) از اين بيمارى چنين ياد مى كند:

وَ أوحَشُ الْوَحشَةِ العُجْبُ وَلا وَحْدَة اوحشُ مِنَ الْعُجْبِ.(2)

هولناك ترين تنهايى، خودپسندى است و هيچ تنهايى وحشتناك تر از خودپسندى نيست.

اثر ديگر اينكه عجب، آتش دشمنى و كينه توزى را در فرد بدخواه مى افروزد. از اميرالمؤمنين على (ع) نقل شده است: «ثَمَرةُ العُجبِ البَغضاءُ»(3) ؛ «ميوه خودپسندى، دشمنى و كينه توزى است»

پنج- خودبينى، مانع رشد و پويايى

1- تحف العقول، ترجمه عطايى، ص 258.
2- بحارالانوار، ج 69، ص 316؛ ج 66، ص 409.
3- ميزان الحكمه، ج 7، ص 3448.

ص: 106

خودبينى فرد را از هرگونه پيشرفت در زندگى باز مى دارد. خودبينى و خود پسندى، انسان را از حركت به سوى رشد و بالندگى منحرف مى كند. تا زمانى كه آدمى از دايره خودبينى خارج نشود، به كمالات انسانى و پيشرفت هاى فردى و اجتماعى دست نخواهد يافت.

گويند: اسب سوارى به نهر آبى رسيد، ولى هر چه اصرار كرد، اسب از آن نهر كوچك و كم عمق عبور نكرد. مرد حكيمى رسيد و گفت: آب نهر را به هم زنيد تا گل آلود شود. اين كار را كردند و اسب به راحتى عبور كرد. وقتى سرّ اين كار را از آن مرد كارآزموده خواستند. گفت: هنگامى كه آب صاف بود، اسب، عكس خود را در آب مى ديد و مى پنداشت خود اوست و حاضر نبود پا روى خويش بگذارد و همين كه آب گل آلود شد و خويش را فراموش كرد، به راحتى از آن گذشت. (1)

ج) كينه توزى

يك- اهميت كينه زدايى

از ويژگى هاى مردان و زنان خداجو، پرهيز از كينه توزى است. آنان آرزومندند كه دل هاى شان همچون دل هاى بهشتيان، تهى از كينه و دشمنى مؤمنان شود. در كريمه قرآنى آمده: (وَ لا تَجْعَلْ فى قُلُوبِنا غِلًّا لِلَّذينَ آمَنُوا)؛ «در دل هايمان از آنان كه ايمان آورده اند، كينه اى قرار مده». (حشر: 10)


1- تفسير نمونه، ج 9، ص 219.

ص: 107

در مقابل، آنان كه به خدا و سراى آخرت ايمان ندارند، كينه ديگران را در دل جاى مى دهند و در كمين فرصتى براى انتقام گيرى هستند. كينه توزى و دشمنى، نفس قدسى انسان را بيمار مى سازد و روح آدمى را ميآزارد. همچنين آدمى را از بساط قرب الهى دور و از هم نشينى با ساكنان عالم قدسى محروم مى كند و صاحب خود را از آنچه شيوه اهل ايمان و نيكان است، باز مى دارد.(1)

كينه توزى، از گناهان بزرگ به شمار مى آيد كه بر دل عارض ميشود. وقتى انسان از كسى خشمگين مى شود، در حالى كه زمينه انتقام جويى برايش فراهم نباشد، دشمنى او را به دل مى گيرد. در اين صورت، حالتى در او به وجود مى آيد كه به آن «كينه» مى گويند و اين حالت، مناسب مؤمنان نيست. حضرت على (ع) در سفارش به كينه زدايى از دل ها مى فرمايد: «طَهِّرُوا قُلُوبَكُمْ مِنَ الْحِقْدِ فَإنَّهُ داءٌ مُؤَبّي»(2) ؛ «دل ها را از كينه پاك سازيد، زيرا كينه توزى دردى مهلك است».

انسان هاى كينه توز، طبعى پست و فرومايه دارند و چون از دشمن خود انتقام مى كشند، حالت سرمستى و غرور مى يابند و دل هاى آدميان پست و مغرور، نور الهى را برنمى تابد. از اين رو خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد: «مؤمنان از خدا مى خواهند كه دلشان را از كينه ديگران پاك


1- معراج السعاده، ص 241.
2- غرر الحكم و درر الكلم، فصل 47، ح 34.

ص: 108

سازد».(1)

از امام على (ع) نيز نقل مى كنند: «رَأسُ الْعُيُوبِ الْحِقْدُ» (2)؛ «كينه توزى در رأس عيب هاست».

دو- كينه، مانع تكامل

كينه توزى همان گونه كه مانع حركت دل به سوى كمال است، از خردورزى و عقلانيت جلوگيرى مى كند؛ زيرا به آدمى اجازه نمى دهد درباره ديگران درست بينيديشد و آنها را دقيق بشناسد. پس شناخت درست و استدلال منطقى و نتيجه گيرى مطمئن، زمانى امكان پذير است كه عقل آدمى، از هرگونه محدوديتى آزاد باشد. بديهى است كه كينه توزى، انديشه و نتيجه آن را به سمتى نادرست مى كشاند و عقل را وامى دارد كه در جهت انتقام گرفتن از ديگران و ضربه زدن به آنها حركت كند. حضرت على (ع) مى فرمايد: «سَلاحُ الشَّرِّ الْحِقْدُ»(3) ؛ «كينه ابزار شرارت و فتنه است».

براى رهايى از چنين دل مشغولى هايى، بايد با عزم و توان بسيار، براى كينه زدايى و پالايش قلب از اين دشمن خطرناك كوشيد.

حضرت على (ع) در سخنى ديگر مى فرمايد: «مَنْ اطْرَحَ الْحِقْدَ


1- حشر: 10.
2- غرر الحكم و درر الكلم، فصل 34، ح 6.
3- غرر الحكم و درر الكلم، فصل 39، ح 6.

ص: 109

اسْتراحَ قَلْبُهُ وَ لُبُّه» (1)؛ «كسى كه كينه را دور بريزد، دل و عقلش آسوده مى شود».

در واقع انسان ها در پى زندگى آرام و سرشار از محبت و به دور از شعله هاى كينه و نفرت هستند؛ زيرا نيك مى دانند كه كينه، شاخ و برگ و ريشه درخت معنويت را مى سوزاند. كينه توزى افزون بر فرد، اجتماع را نيز به جهنمى از فتنه ها، آشوب ها و دشمنى ها تبديل مى سازد. چه خوب است از آتش كينه توزى دورى و به سفارش رسول رحمت (ص) عمل كنيم كه فرمود: «دنيا كوچك تر و بى ارزش تر و ناچيزتر از آن است كه در آن از كينه ها پيروى شود.»(2)

آرى، مؤمن كينه به دل نمى گيرد و به فرموده امام صادق (ع):

حِقْدُ الْمُؤْمِن مُقامُهُ ثُمَّ يُفارِقُ اخاهُ فَلا يَجِدُ عَلَيْهِ شَيْئاً و حِقْدُ الْكافِر دَهْرُه.(3)

كينه مؤمن، لحظه اى است و چون از برادر دينى خود جدا شود، كينه او را در دل نگه نمى دارد، ولى كينه كافر، دائمى است.

سه- تأثير كينه توزى بر فرد و جامعه

كينه توزى در جامعه فتنه و آشوب مى آفريند و هرگاه بر شمار


1- همان، فصل 77، ح 929.
2- ميزان الحكمه، ج 3، ص 1218.
3- بحارالانوار، ج 82، ص 211.

ص: 110

كينه توزان افزوده شود، اين دشمنى به بيمارى تبديل خواهد شد كه زندگى و پيشرفت جامعه را به شدت تهديد مى كند. كينه توزى در محيط كار، به تحقير شخص مورد كينه مى انجامد. بدين ترتيب زمينه بى توجهى يا كم توجهى به او فراهم ميآيد و خواسته يا ناخواسته، همدلى و همكارى از اين محيط رخت بر مى بندد و كارها به سامان نمى رسد. توقع بر اينكه آدمى هيچ گاه به خشم و غضب دچار نشود، بسيار سخت و مشكل است، ولى مى توان خشم را گذرا و بى كينه كرد. بى شك، مؤمنان و انسان هاى درستكار نيز گاهى به خشم و غضب گرفتار مى شوند، ولى هرگز خشم و عصبانيت آنها به گناه و كينه توزى نمى رسد؛ زيرا خشم آنها از دو حال خارج نيست: يا زودگذر است و پس از فروكش كردن، هيچ كينه اى در دل آنها باقى نمى ماند، يا اگر كينه اى هم در دل شان باقى بماند، از آن بسيار اندوهناك هستند و مى كوشند ريشه اين صفت زشت را از دل خويش بركنند. شايسته است به فرمايش امام صادق (ع) نيز دقت كنيم كه فرمود:

الْمُؤْمِنُ يَحْقِد مادام في مَجلسِهِ فَإذا قامَ ذَهَب عَنْهُ الْحِقدُ. (1)

مؤمن وقتى در مجلس است [ممكن است] دچار كينه شود، ولى آنگاه كه از مجلس خارج شد، كينه هم از دل او مى رود.

امام على (ع) نيز مى فرمايد: «تنها كسانى عاقل هستند كه كينه ها را از


1- تحف العقول، ص 310.

ص: 111

دل بيرون كنند». (1)

چهار- برخى عوامل كينه ورزى

گفت وگو، گاه براى حقيقت جويى است و گاهى با هدفى نادرست مانند فضل فروشى و به رخ كشيدن برترى در دانش صورت مى گيرد. اگر هدف گفتمان، پست و ناشايست باشد، تلاش هر يك از دو طرف گفت وگو آن است كه طرف ديگر را محكوم و سخن خود را حاكم كند. گاهى حتى پس از ثابت شدن حق، طرف ناحق بر ديدگاه خود پافشارى و از پذيرش حق خوددارى مى كند. اين حالت را «مِراء» مى گويند كه ائمه (عليهم السلام) نيز در روايت ها به شدت از آن نهى مى كنند.

ديگر از عوامل كينه ورزى، سخن چينى و شوخى هاى بيش از اندازه و بدون مرز است. زشتى بدگويى و سخن چينى، در نهايت آشكار مى شود و به گوش كسى كه از او بد گفته اند، خواهد رسيد و همين امر، سبب ايجاد كينه و دشمنى ميان شان خواهد شد. امير مؤمنان على (ع)، سخن چينى را از عوامل مهم كينه توزى مى داند و مى فرمايد: «ايّاكُمْ وَ النَّمائِمَ فَإنَّها تُورِثُ الضَغائِن»(2) ؛ «از سخن چينى بپرهيزيد كه كينه توزى مى آورد».


1- غرر الحكم و درر الكلم، ح 1962.
2- بحارالانوار، ج 68، ص 293.

ص: 112

در روايتى ديگر ميفرمايد: «از سخن چينى بپرهيزيد كه در دل هاى مردان، كينه توزى مى آفريند». (1)

در برخى ديگر از روايت ها، شوخى هاى هرزه و بدون مرز، از اسباب كينه توزى معرفى شده است. حضرت على (ع) مى فرمايد: «از شوخى بپرهيزيد، زيرا كينه مى آورد و دشمنى بر جاى مى گذارد و آن دشنام كوچك به شمار مى رود».(2)

د) رازگشايى

يك- ضرورت رازدارى

هر انسانى در زندگى فردى و اجتماعى خويش اسرارى دارد كه بايد در نگهدارى آن كوشا باشد. برخى از اين اسرار، مربوط به خود و برخى مربوط به خانواده يا جامعه اوست. امروزه با توجه به وجود ابزارهاى پيشرفته و حساس جاسوسى و اطلاعاتى و كاربرد گسترده آن براى دگرگونى سرنوشت ملت ها، ضرورت رازدارى، بديهى و انكارناپذير است و گذشته از آنكه فضيلتى اخلاقى به شمار مى آيد، در نيكبختى انسان ها نيز تأثير بسزايى دارد.

اميرمؤمنان على (ع) فرموده است:


1- همان.
2- كافى، ج 4، ص 487.

ص: 113

الظَّفَرُ بِالحَزْمِ وَالْحَزْمُ بِإِجالَةِ الرَّأيِ وَالرَّأْيُ بِتَحْصِينِ الأَسْرارِ. (1)

پيروزى، به محكم كارى بسته است و آن هم به انديشه بستگى دارد و انديشه نيز به نگه دارى رازهاست.

ايشان در سخنى ديگر، رسيدن به موفقيت را در سايه رازدارى دانسته است: «أَنْجَحُ الأُمُورِ ما أَحاطَ بِهِ الْكِتْمانُ» (2)؛ «موفق ترين كارها آن است كه پنهان كارى، آن را فراگيرد».

در مقابل، افشاى اسرار سبب دورى از موفقيت و حتى سقوط و شكست فرد در راه تصميم ها مى شود؛ چنان كه حضرت صادق (ع) فرمود: «افْشاءُ السِّرِّ سُقُوطٌ»(3) ؛ «برملا كردن راز، [مايه] سقوط است».

هر فرد، خانواده، تشكيلات و جامعه اى، كم و بيش اسرار و اطلاعاتى دارند كه ديگران نبايد از آنها آگاه شوند وآشكار ساختن آن براى ديگران، چه بسا آسيب ها و گرفتارى هاى بزرگى در پى دارد.

دو- حفظ رازهاى خود

فاش كردن رازها، از ضعف نفس و سستى عقل است؛ چه، اسرار آدمى از دو حال بيرون نيست: يا بيانگر دولت و سعادت و نيكفرجامى


1- نهج البلاغه، ص 1110.
2- شرح غرر الحكم و درر الكلم، ج 2، ص 458.
3- بحارالانوار، ج 78، ص 229.

ص: 114

است يا خبر از نكبت و شقاوت و ناكامى مى دهد. رازدارى در هر دو حال نيكوست؛ زيرا اگر راز، از دولت و سعادت انسان خبر دهد، اظهار آن موجب دشمنى بدخواهان و حسد ابناى زمان و توقع ارباب طمع و دون همتان مى شود و اگر راز، از ناكامى و نكبت آدمى خبر دهد، بروز آن، شماتت دشمنان و اندوه دوستان و خفت در نظر ظاهربينان را در پى دارد.(1)

آنكه رازدار خويش نيست، نمى تواند اسرار ديگران را حفظ كند؛ چنان كه امام على (ع) مى فرمايد: «مَنْ ضَعُفَ عَنْ حِفْظِ سِرِّهِ لَم يَقْوَ لِسِرِّ غَيرِهِ» (2)؛ «كسى كه نتواند اسرار خود را حفظ كند، نمى تواند رازهاى ديگران را نگه دارد».

از سوى ديگر، كسى كه در حفظ اسرارش، ناتوان يا نسبت به آن بى اعتناست، نبايد توقع داشته باشد كه مردم سرّ او را پوشيده نگاه دارند. امام رضا (ع) مى فرمايد: «لَمْ يخُنْك الامِينُ وَ لكِنِ ائْتَمَنْتَ الْخائِنَ» (3)؛ «امين به تو خيانت نكند، تويى كه به خيانتكار امانت سپردى».

خامشى به كه ضمير دل خويش با كسى گفتن و گفتن كه مگوى

اى سليم، آب ز سرچشمه ببندكه چو پر شد، نتوان بستن جوى

سخنى در نهان نبايد گفت كه بر انجمن نشايد گفت سعدى


1- معراج السعاده، ص 416.
2- غرر الحكم و درر الكلم، ج 2، ص 697.
3- تحف العقول، ابن شعبه حرانى، ص 466.

ص: 115

آدمى در حفظ راز خويش، از هر كسى تواناتر و شايسته تر است و آن گاه كه او سرّ دل مى گشايد و تأكيد مى كند كه اين راز ميان ما دو نفر بماند، چه بسا او نيز با ديگرى همان راز را در ميان نهد و تأكيد ورزد كه اين راز ميان ما دو نفر بماند. اين عمل سلسلهوار ادامه مييابد تا جايى كه راز آدمى، آشكار ميشود. در اين حال، گناه آن، جز بر گردن خود شخص نيست كه بار نخست، راز خويشتن را بى هيچ تأمل و تدبر به نامحرم گفته است. چنين شخصى نمى تواند از ديگران به خاطر افشاى رازش دل گير و خشمگين شود؛ زيرا خود نيز پيش از همه از راز خويش پرده برداشته است. حضرت على (ع) مى فرمايد:

وَالْمَرْءُ احْفَظُ لِسِرِّهِ وَ رُبَّ ساعٍ فِيما يضُرُّهُ. (1)

و انسان بهتر از هر كس ديگرى مى تواند اسرار خويش را حفظ كند. بسيارند كسانى كه بر زيان خود مى كوشند.

بنابراين، آدمى بايد در اينكه چه مى گويد و با كه مى گويد مراقبت كند. آيا هر كسى شايستگى شنيدن همه گفته هاى او را دارد يا خير؟ ممكن است كسى رازى را بشنود، آنگاه نه از سر دشمنى، بلكه به


1- نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه 31.

ص: 116

خاطر نداشتن ظرفيت درونى و آمادگى روحى بر پذيرش آن، ناخودآگاه به افشاى آن بپردازد. ازاين رو، حقايقى هست كه براى برخى از افراد، به ويژه آنها كه دل و جانشان را زنگار هواى نفس و نادانى و لجاجت در برگرفته است، بايد هميشه ناگفته بماند.

به شمشيرم زد و با كس نگفتم كه راز دوست از دشمن نهان به

حافظ

سه- رازدار خود، رازدار ديگران

چنين نيست كه انسان راز خويش با هيچ كس نگويد، بلكه گفتن راز و با محرم اسرار درددل كردن، روح و جان را سبك مى كند و آدمى با پشتيبانى ديگران دلگرم و آرام مى شود. البته در اين ميان، بهترين رازدار بندگان، خالق ستار و پرده پوش است:

حديث دوست نگويم مگر به حضرت دوست كه آشنا سخن آشنا نگه دارد

حافظ

آن هنگام كه پيامبر اسلام (ص) از مأموريت هجرت خويش به مدينه باخبر شد، بايد شخصى را انتخاب مى كرد كه اين راز را با او در ميان نهد تا يارى اش كند. در آن حال، پيامبر خدا (ص) تنها يك تن را يافت كه بتواند به او اعتماد كند و اين شخص، كسى جز على (ع) نبود و آن گاه مهر اسرار خويش نزد او گشود:

رازى كه بر غير نگفتيم و نگوييم با دوست بگوييم كه او محرم راز است

حافظ

ص: 117

زمانى كه اسرار، نگفتنى است يا شنواى راز، محرم نيست، دل بايد صندوق و نگاهدار باشد و از امانت خويش به بهترين صورت امانت دارى كند و آن را به گاه ضرورت نيز جز به امانتدار نسپارد و اين فرموده زيباى اميرالمؤمنين على (ع) را در نظر داشته باشد كه: «صَدْرُ الْعاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ» (1)؛ «سينه انسان عاقل، صندوق اسرار است».

يكى از ويژگى هاى پيامبر خدا، امانتدارى و رازدارى ايشان بود. او هرگز راز كسى را برملا و خيانت در امانت نكرد. ما نيز به پيروى از اين معطرترين گل بوستان آفرينش، بايد از افشاى هرچه به عنوان راز به ما سپرده اند، خوددارى كنيم.

غم حبيب نهان به، ز گفت وگوى رقيب كه نيست سينه ارباب كينه محرم راز

حافظ

چهار- عوامل افشاى راز
اشاره

برخى عوامل افشاى رازها عبارتند از:

اول- پرحرفى

اشخاص پرحرف، براى اشباع ميل سخن گويى، از هر درى سخن به ميان مى آورند وآنچه در دل و ذهن دارند به ديگران انتقال مى دهند.


1- نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 60.

ص: 118

پرحرفى، گاه سبب پرده برداشتن از اسرار مى شود.

دوم- عقده حقارت

در جلسات دوستانه و نشست ها، از مطالب گوناگون سخن به ميان ميآيد. افرادى كه كمبود شخصيت و ضعف نفس دارند، مى كوشند، با سخنانى تازه، نظر حاضران را به خود جلب و احساس حقارت خود را جبران كنند و بدين ترتيب، برخى رازها را برملا مى سازند.

سوم- دوستى و رفاقت

سومين عامل فاش شدن اسرار، دوستى ها و رفاقت هاست. شخص داناى اسرار بايد توجه داشته باشد كه دوستى و رفاقت را از حريم اسرار خويش جدا كند و اسرار خود و ديگران را در اختيار دوستانش قرار ندهد. حضرت صادق (ع) فلسفه اين كار را چنين بيان مى فرمايد:

لا تُطَّلِعْ صَدِيقَك مِنْ سِرِّ ك الّا عَلى ما لَوِ اطَّلَعَ عَلَيهِ عَدُوُّ ك لَم يضُرَّك فَانَّ الصَّديقَ قَدْ يكونُ عَدُوُّ ك يوماً ما. (1)

دوستت را بر آن مقدار از اسرارت آگاه ساز كه اگر دشمنت هم از آن با خبر شد زيانى به تو نرسد؛ شايد دوستت نيز روزى دشمن تو شود.


1- سفينة البحار، ج 2، ص 469.

ص: 119

چهارم- احساساتى شدن و عصبانيت

ديگر از عوامل افشاى اسرار، عدم تحمّل بر بدى هاست. بسيار اتفاق مى افتد كه فرد يا افرادى بر اثر ناراحتى از كسى، اسرارى را فاش مى سازند، ولى پس از آن، پشيمان مى شوند. بنابراين، آنهاكه بازيچه احساسات نمى شوند و بر خشم خويش مسلط هستند، بر حفظ اسرار خود و ديگران تواناترند.

ص: 120

فصل سوم: جوان و اخلاق اقتصادى

اشاره

ص:121

ص: 122

1- كار و تلاش

الف) كار، وسيله تقرب به خداوند

اسلام به كار و كارگر ارزش بسيار والايى داده است؛ به گونه اى كه كار كردن را از بزرگ ترين عبادت ها و وسيله اى براى تقرب به پروردگار شمرده است. در اسلام، كارگر، شهيد زنده و كارگرى شغل انبياست وكسب و كار راه به بهشت برين ميبرد. قرآن مجيد انسان را مرهون سعى و تلاش خود مى داند و مى فرمايد: «براى انسان، بهره اى جز سعى و كوشش او نيست و اينكه تلاش او به زودى ديده مى شود. سپس به او جزاى كافى داده خواهد شد».(1)

از سوى ديگر، بى كارى و تنآسايى صفاتى است كه در ادبيات دينى، نكوهش شده است. در اسلام، كار، واجب دينى به حساب


1- نجم: 39- 41. **.

ص: 123

مى آيد. در روايتى از پيامبر گرامى اسلام (ص) آمده است: «تلاش در جهت كسب روزى حلال، بر هر زن و مرد مسلمان واجب است». (1)

در حديثى ديگر، پيامبر اكرم (ص) كار را برترين عبادت دانسته است.(2) وى كار را بهترين راه رسيدن به سعادت معرفى مى كند: «اغلب راه هاى تقرب خدا، به كار منتهى مى شود».(3)

از نظر اسلام، همه مسلمانان بايد به كار و تلاش بپردازند. انسانى كه كار نمى كند و به عبادت و پرستش خداوند بسنده مى كند، دعايش از سوى خداوند پذيرفته نيست. روايت است كه امام صادق (ع) از على بن العزيز پرسيد: عمر بن مسلم چه كار مى كند؟ گفت: فدايت شوم! كسب و كار را رها كرده و به عبادت روى آورده است. فرمود: واى، مگر نمى داند دعاى بدون كار و كوشش پذيرفته نمى شود! (4)

اگر در جامعه اى بر اساس آموزه هاى دينى عمل شود و كار ارزش شود و همچون مايه رستگارى و وسيله تقرب به پروردگار به آن نگريسته شود، فرهنگ كار تقويت خواهد شد و البته برآيند چنين انديشه اى؛ ابتكار، خلاقيت و رشد و توسعه به معناى عام خواهد


1- بحارالانوار، ج 100، ص 9.
2- مستدرك الوسائل، ج 13، ص 12.
3- تحف العقول، ص 37.
4- پديده شناسى فقر و توسعه، سيدهادى حسينى، ج 1، ص 262.

ص: 124

بود. (1)

ب) كار، سيره انبيا و اولياى الهى

كار و تلاش، سيره تمام پيامبران آسمانى است. پيامبران، پيش از بعثت، به كارهاى سختى، همچون: شبانى، كشاورزى و ... مى پرداختند. شخصيت و زندگى آنان با كار همراه بود و با تمام وجود زحمت ها و تلاش هاى طاقتفرساى مردم ضعيف جامعه را درك مى كردند. پيامبران و ائمه معصومين (عليهم السلام) حتى پس از رسيدن به مقام نبوت و جانشينى، همواره با كار و تلاش مأنوس بوده اند. كارگر، از ديدگاه معصومين (عليهم السلام) شأن والايى دارد. از نظر پيامبر گرامى اسلام (ص)، منزلت كارگران در رديف انبياست. ايشان فرموده است:

هر كس از دسترنج خويش مخارج زندگى خود را تأمين كند، روز قيامت در صف پيامبران قرار خواهد گرفت و از عناياتى كه پيامبران بهره مندند، بى نصيب نخواهد ماند.(2)

برخوردارى از درآمد بيشتر، مطلوب است؛ زيرا با مازاد درآمد مى توان به كارهاى نيك و پسنديده پرداخت. آدمى بايد با كمك به هم نوعان، روح ديگرخواهى را در خود تقويت كند و دست تهيدستان و افتادگان را بگيرد. بدين منظور، امام على (ع) در گرماى سوزان عربستان، تعداد زيادى چاه و قنات احداث كرد. نخلستانى با هزاران درخت خرما آباد كرد و زمين هاى بسيارى را زير كشت برد و بعضى از قنات ها و زمين هاى آبادى


1- نقش فرهنگ در عرصه خدمت رسانى، محمد امير نورى كرمانى، صص 206- 230.
2- مستدرك الوسائل، ج 13، ص 24.

ص: 125

را كه خود احداث و زير كشت برده بود، وقف نيازمندان كرد.(1) همچنين آن امام دل سوز، از حاصل دسترنج خود افراد بسيارى را از اسارت و بندگى نجات داد و آزادى را به آنان بازگرداند.

نگاه قدسى و عبادى به كار، انگيزه كار كردن را در انسان تقويت مى كند و مرتبه معنوى و اجتماعى او را بالا مى برد. در همين ارتباط، در قرآن مجيد مى خوانيم: «درجات و مقامات عالى، ويژه مؤمنانى است كه تلاش هاى عملى مثبت و سازنده دارند».

در سخنى زيبا از امام صادق (ع) هم آمده است:

سه چيز از اسباب سعادت است. يكى از آنها اين است كه انسان براى بهبود زندگى و كسب و معيشت خود، صبحگاهان از خانه بيرون رود و شبانگاهان برگردد.(2)

بنابراين، با توجه به روش و سيره ائمه معصومين (عليهم السلام)، كار و تلاش از صفات پسنديده و مايه رستگارى انسان و پيشرفت جوامع انسانى است.

ج) نكوهش بى كارى در اسلام

امام على (ع) در هشدارى، بى كارى و تن پرورى را نكوهش ميكند: «با اراده سست، ضعفپيشگى، و گرايش به بى كارى، بعيد است كه


1- مستدرك الوسائل، ج 13، ص 72.
2- وسائل الشيعه، ج 17، ص 243.

ص: 126

انسان به سعادت برسد». (1)

در اقتصاد، روانشناسى و جامعه شناسى، بيتوجهى به كار و روى آوردن به تنبلى و بيكارى، معضل و پديده زيانبار معرفى شده است كه اختلالات روانى، نابهنجارى هاى اجتماعى و بزهكارى، از پيامدهاى آن است. ادامه يافتن اين مشكل براى مدت طولانى، آسيب هاى روانى جبران ناپذيرى در سطح كلان به وجود مى آورد؛ آسيب هايى كه عزت و اعتماد و اتكاى به نفس را از افراد بى كار مى گيرد.

بى كارى، تنها ريشه در كمبودهاى اقتصادى ندارد؛ يعنى حتى با وجود مشاغل كافى و متنوع، عده اى، از كاركردن سر باز مى زنند. اين نوع بى كارى، ريشه فرهنگى دارد. در اين گونه مواقع بايد با ايجاد فرهنگ كار و ارزش دادن به همه نوع مشاغل و نگاه عبادى به كار، انگيزه ها را افزايش و تعداد بى كاران را كاهش داد.

سفارش به استفاده بهينه از وقت، به منظور نهادينهسازى فرهنگ كار بسيار مهم است. اتلاف وقت از بزرگ ترين گناهان به شمار مى آيد و براى رسيدن به رستگارى مى بايد از وقت محدود و عمر كوتاه، بيشترين بهره را برد. هدر دادن وقت در قالب خواب زياد، رفت و آمدهاى غير ضرورى، زياده گويى و غيره، از نظر اخلاقى پسنديده نيست. امام على (ع) مى فرمايد: «بى كارى دائمى فسادآور است».(2)


1- غرر الحكم و درر الكلم، ص 326.
2- بحارالانوار، ج 74، ص 421.

ص: 127

اسلام با نگاه تكليفى به كار و نيز جهاد خواندن آن، انگيزه كار را در مؤمنان افزايش مى دهد و از طريق مبارزه با بى كارى، تنبلى و تنآسايى، به احياى فرهنگ كار اقدام مى كند. آموزه هاى دينى، بى كارى و تنبلى را عامل انحراف و ناهنجارى بيان مى كند و تنآسايى و مصرفگرايى را از عوامل فقر و ندارى مى داند.

پيامبر گرامى اسلام (ص) با افراد بى كار به سردى برخورد مى كرد و آشكارا نارضايتى خود را نشان مى داد. ايشان روزى مرد نيرومندى را ديد، پرسيد: آيا حرفه اى دارد؟ گفتند: بى كار است. فرمود: آنكه كار نمى كند، ارزشى ندارد. (1)

بى شك انسان بى كار افزون بر خود، خانواده و اطرافيانش را هم در فشار و سختى نگه مى دارد و به آنها آسيب مى رساند. امام صادق (ع) مى فرمايد: «انسان توانمند اگر كار نكند، در خوشگذرانى و بطالت مى افتد و سرانجام به خود و خويشاوندانش آسيب هاى جدى مى رساند». (2)

امام على (ع) به اين مهم اينگونه اشاره مى كند: «سهل انگارى و تنبلى، به از بين رفتن حقوق ديگران مى انجامد».(3)

انسان تنآسا، نزد خداوند نيز ارج و قربى ندارد؛ چنان كه امام


1- مستدرك الوسائل، ج 13، ص 11.
2- توحيد مفضل، مفضل بن عمرو، ص 40.
3- مستدرك الوسائل، ج 12، ص 66.

ص: 128

صادق (ع) فرد بى كار را از دوستى خدا بى بهره ميداند: «خداوند از خواب زياد و بى كارى پيوسته نفرت دارد».(1)

بى كارى، افزون بر آسيب هاى اقتصادى، آثار سوء روحى- روانى دارد. در برخى روايت ها، به اين آثار زيانبار اشاره شده است. كار، شاداب كننده و نشاطآور است و در مقابل، بى كارى عامل افسردگى و پژمردگى روان است. از امام على (ع) نقل است: «كار كردن، بر توان و نيروى انسان مى افزايد». (2) و «عدم فعاليت بدنى، انسان را سست و ضعيف مى سازد و شادابى و نشاط را از او مى گيرد». (3)

د) رابطه كار و عزت نفس

در آموزههاى اسلام، بخشى از عزت نفس، در گرو كار و تلاش است. كار كردن، موجب مى شود انسان به كمك ديگران اميد نبندد و دست نياز به سوى اين و آن دراز نكند. انسان بايد بكوشد با كار و تلاش مخارج زندگى خود و خانواده اش را تأمين كند و اسير محبت و منت ديگران نشود. شايد به همين سبب است كه امام على (ع) به فرزندش امام حسن (ع) وصيت ميكند:

اگر مى خواهى آزاد باشى و حريت داشته باشى، مانند بندگان و


1- اصول كافى، ج 5، ص 84.
2- غرر الحكم و درر الكلم، ص 86.
3- الحياة، ج 4، ص 318.

ص: 129

غلامان زحمت بكش و كار كن. اميد و آرزوى خود را از مال جميع انسان ها قطع كن. هرگز چشم طمع به مال و ثروت و اندوخته ديگران نداشته باش. اگر كار و كسبى به تو پيشنهاد شد، نگو اين كار موجب كسر شأن من است و درجه و مقام مرا در جامعه پايين مى آورد. زيرا هيچ چيز به اندازه اينكه انسان از ديگران توقع و تقاضا داشته باشد و استمداد كند، او را پست، حقير و خوار نمى كند. تو تا وقتى از ديگران بى نياز باشى و چشم طمع به مال كسى ندوزى و از فردى هديه نخواهى، از همه بلندقدرتر نيز خواهى بود.(1)

بى نيازى از ديگران و عزت نفس، در ذات كار و كوشش است. امام صادق (ع) در پيوند اين دو اصل مى فرمايد:

اى بنده خدا، عزت خود را با كار كردن حفظ كن. [شخصى] پرسيد: فدايت شوم، عزت من در چيست؟ حضرت فرمود: صبحگاهان براى كسب رفتن و اعتماد به خود داشتن، عزت توست.(2)

بنابراين، انسان بايد با كدّ يمين و عرق جبين، خود را از ذلت و زبونى رهايى بخشد و متكى به كار و فعاليت خود باشد و دست نياز به


1- فرهنگ كار، نجف هدايت زاده، ص 107.
2- تهذيب الاحكام، شيخ طوسى، ج 3، ص 132.

ص: 130

سوى اين و آن دراز نكند. پيامبر گرامى اسلام (ص) مى فرمايد:

هر كه براى حفظ آبروى خود از ذلت سؤال و تكدى و همچنين براى اداره خانواده و كمك به همسايه در پى كسب حلال برود و كار كند، روز رستاخيز با چهره اى تابناك مانند ماه شب چهارده به پيشگاه خداوند حضور مى يابد.(1)

2 ميانه روى

الف) ميانه روى در اسلام

از ويژگى هاى دين اسلام، تأكيد بر ميانه روى است. قرآن كريم، مسلمانان را امت وسط مى نامد و مى فرمايد:

(وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيدا) (بقره: 143)

بدين گونه شما را امتى ميانه قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر هم بر شما گواه باشد.

مسلمان مى تواند هم مرد دين باشد و هم مرد دنيا و در عين اجتماعى بودن، به جنبه هاى معنوى خود نيز توجه كند و هر دو را در كنار هم


1- ثواب الاعمال، شيخ صدوق، ص 183.

ص: 131

داشته باشد؛ چرا كه هيچگونه تضادى در جمع هر دو نيست.

پيامبر گرامى اسلام (ص) مى فرمايد:

يا ايُّهَا النّاسُ عَلَيْكُمْ بِالقَصْدِ، عَلَيْكُمْ بِالْقَصْدِ، عَلَيْكُمْ بِالْقَصْدِ. (1)

اى مردم! بر شما باد بر ميانه روى، بر شما باد بر ميانه روى، بر شما باد بر ميانه روى.

امامان معصوم (عليهم السلام) نيز امت اسلامى را در زندگى به روشى كه رضاى خداوند در آن است، توصيه كرده اند. امام صادق (ع) فرموده است: «انَّ الْقَصْدَ امْرٌ يُحِبُّه الله»(2) ؛ «ميانه روى، روشى است كه خداوند آن را دوست دارد».

ديگر از ابعاد تعادل، ميانه روى در مخارج زندگى است. اين ميانه روى، بسيارى از مشكلات مالى افراد را حل مى كند؛ چنان كه پيامبر اكرم (ص) مى فرمايد: «الإقْتِصادُ في النَّفَقةِ نِصْفُ الْمَعِيشَةِ» (3)؛ «ميانه روى در خرج كردن، نيمى از زندگى است».

در روايتى ديگر فرمود:


1- كنز العمال، ج 3، ص 28.
2- سفينة البحار، ج 1، ماده «سرف».
3- نهج الفصاحه، ح 1057.

ص: 132

مَنِ اقْتَصَدَ اغْناهُ اللهُ وَ مَنْ بَذَّر افْقَرَهُ الله.(1)

كسى كه ميانه روى كند خداوند بى نيازش مى سازد و كسى كه در مصرف زياده روى كند، پروردگار تهى دستش مى گرداند.

البته ميانه روى در بعد اقتصادى زندگى؛ به معنى سخت گيرى بر خانواده و فرزندان نيست، بلكه بايد در حدّ نياز هزينه شود. كسانى كه در عين دارندگى، بر اهل و عيال خود سخت مى گيرند، مورد نكوهش نبى مكرم اسلام (ص) قرار گرفته اند؛ آنجا كه فرمود: «لَيْسَ مِنّا مَنْ وُسِعَ عَلَيهِ ثُمّ قَتَرَ عَلَى عَيالِه» (2)؛ «كسى كه وسعت مالى دارد و بر خانواده اش سخت مى گيرد از ما نيست».

كسى كه در زندگى ميانه رو نباشد، خيرى بر او نيست. حضرت امام باقر (ع) مردم را به اين مهم توجه مى دهد: «لا خَيْرَ فِي رَجُلٍ لايقْتَصِدُ فِي مَعيشَتِهِ»(3) ؛ «مردى كه در زندگياش ميانه روى نداشته باشد، خيرى در او نيست».

اين افراد درآمد خويش را در زمان مناسب مصرف نمى كنند و بر اثر اين بدانديشى، در نيازهاى واقعى دچار بحران و سرگردانى مى شوند و از پس حل مشكلات اقتصادى خود برنمى آيند، در حالى كه با كمى تدبير و حفظ تعادل، افزون بر حل مشكلات، مى توانستند پس انداز نيز


1- همان، ح 3939.
2- مستدرك الوسائل، ج 2، ص 643.
3- وسائل الشيعه، ج 2، ص 525.

ص: 133

داشته باشند.

ب) ميانه روى در مال اندوزى

در به دست آوردن مال و دارايى، عملكرد مردم دو گونه است: گروهى به افراط مى روند و تمام همّت آنان در انباشت سرمايه خلاصه مى شود و گروهى ديگر نيز به تن آسايى و تنبلى روى مى آورند كه اين هر دو از منظر اسلام ناپسند است. قرآن كريم زياده اندوزى را مايه نابودى مى شمارد: (أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ (1) حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِر) (تكاثر: 1 و 2).

اسلام با تنپروران نيز به شدت برخورد مى كند. پيامبر اكرم بر اين افراد لعنت مى فرستد و مى فرمايد:

مَلْعوُنٌ مَنْ الْقي كَلَّه عَلَى النّاسِ. (1)

از رحمت خدا به دور است كسى كه سنگينى و زحمت خود را به عهده مردم قرار مى دهد.

ديگر امامان نيز مردم را به كار و فعاليت تشويق مى كنند و آنان را از سربار بودن بر ديگران باز مى دارند، چنان كه امام صادق (ع) مى فرمايد: «لاتَكسَلْ عَنْ مَعيشَتِك فَتَكوُنَ كَلًّا عَلى غَيْرِك» (2)؛ «در امر زندگى سستى نكن كه سربار ديگران شوى».

امام كاظم (ع) نيز بنده بى كار را مبغوض خداوند مى شمارد و هشدار


1- وسائل الشيعه، ج 12، ص 18.
2- همان، ص 37.

ص: 134

مى دهد كه: «انَّ اللهَ تَعالى لَيبْغِضُ الْعَبْدَ النَّوّامَ، انَّ اللهَ لَيبْغِضُ الْعَبْدَ الْفارِغَ»(1) ؛ «خداوند بنده پرخواب و بى كار را مبغوض مى شمارد».

خواب و استراحت در زندگى بشر ضرورتى انكارناپذير است، ولى زياده روى در اين امر، انسان را از دستيابى منافع مادى و معنوى باز مى دارد. به همين لحاظ در گفتار نورانى امامان معصوم (عليهم السلام) با اين عمل ناپسند مخالفت شده است. از حضرت امام صادق (ع) نقل است: «إِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ يُبْغِضُ كَثْرَةَ النَّومِ وَ كَثْرَةَ الْفِراغِ»(2)؛ «به درستى كه خداوند زياده روى در خواب و بى كارى را مبغوض مى دارد».

و در جاى ديگر مى فرمايد:

ايّاك وَ الْكْسَلَ وَ الضَّجْرَ، فَإنَّهُما يَمْنَعانِك مِنْ حَظِّك مِنَ الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ.(3)

بر شما باد دورى از بى حالى و بى كارى؛ زيرا اين دو، بهره شما را از دنيا و آخرت مى گيرد.

تعادل در كار و استراحت، در سيره و كلام ائمه معصوم (عليهم السلام) جايگاهى بس والا دارد. اين بزرگواران همواره مردم را به تعادل اين امر سفارش كرده اند. امام صادق (ع) در اينباره مى فرمايد:


1- همان، ص 36.
2- وسائل الشيعه، ج 12، ص 36.
3- همان، ص 38.

ص: 135

از افراط در كار و تلاش برحذر باش و از كسالت و مسامحهكارى و تنبلى در كارها به شدت خوددارى كن؛ زيرا افراط و تفريط كليد همه بدى ها و بدبختى هاست. تنبل و مسامحه كار، نمى تواند حق كارى را ادا كند و افراطكار و تندرو نيز نمى تواند در مرز حق و مصلحت توقف كند. (1)

ج) ميانه روى در دنياطلبى

اسلام نه دنياگرايى صرف را پيشنهاد مى كند و نه آخرت گرايى مطلق را، بلكه پيروان خويش را به اعتدال و بهرهبردارى يكسان از اين دو، فرمان داده است.

امام صادق (ع) در نكوهش دوستى افراطگونه با دنيا مى فرمايد: «رَأسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ حُبُّ الدُّنْيا»(2) ؛ «محبت شديد به دنيا منشأ همه گناهان است».

همچنين، اسلام به انسان توصيه نمى كند، دنيا را به طور كامل رها كند و به آن بى توجه باشد، بلكه آدمى را به استفاده از متاع دنيا فرا مى خواند؛ هر چند، گاهى خطرات دنياگرايى افراطى را نيز گوشزد مى كند.

قرآن مجيد براى پيش گيرى از تفريط مى فرمايد: (وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا)؛ «بهره خويش از دنيا را فراموش نكن». (قصص: 77)


1- مجموعه ه ه ورام، ج 1، ص 13.
2- مشكاة الأنوار، ص 267.

ص: 136

در اسلام، دنيا و آخرت هر يك جايگاه متعادلى دارد و نبايد هيچ يك را به كلى واگذاريم، بلكه بايد با هر كدام در حد اعتدال رفتار كنيم؛ يعنى در عين استفاده از نعمت هاى دنيا، آخرتگرايى را نيز فراموش نكنيم. امام صادق (ع) مى فرمايد:

لَيْسَ مِنّا مَن ترك دُنْياه لآخِرَتِه وَ لا آخِرَتَه لِدُنْياهُ.(1)

كسى كه دنياى خود را به خاطر آخرت ترك كند، از ما نيست و آنكه آخرت خويش را براى دنيا ناديده بگيرد، با ما نسبتى ندارد.

از آنچه گذشت در مى يابيم كه انسان براى رسيدن به كمال كه همانا مقصد نهايى اوست، بايد از دنيا و نعمت هاى آن بهره كافى ببرد و دنياگريز مطلق نباشد؛ زيرا دنيا كشتگاه و مزرعه آخرت است و چه نيكوست كه در اين مزرعه بذرهاى بى آفت بنشانيم تا به محصول آن نيز مطمئن باشيم.

د) ميانه روى در بخشش

از آنجا كه ميانه روى در همه امور لازم است، خداى تعالى به پيامبرش دستور مى دهد كه حتى در انفاق و كمك به ديگران نيز اعتدال را از ياد نبرد:

(وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ


1- من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 156.

ص: 137

مَلُوماً مَحْسُورا) (اسراء: 29)

دستت را به گردنت زنجير مكن و بسيار هم گشادهدستى پيشه مساز كه مورد سرزنش و شماتت قرار گيرى.

قرآن مجيد پرهيز از افراط و تفريط در انفاق را از ويژگى هاى برجسته اهل ايمان معرفى مى كند:

(وَ الَّذينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواما) (فرقان: 67)

اهل ايمان كسانى هستند كه وقتى انفاق مى كنند، اسراف نمى كنند و از كوتاهى و سخت گيرى مى پرهيزند و ميانه روى در پيش مى گيرند.

هنگامى كه امام صادق (ع) آيه فوق را تلاوت فرمود، مشتى سنگ ريزه برداشت، محكم در دست گرفت و فرمود: اين همان اقتار و سخت گيرى است، پس مشت ديگرى [از سنگ ريزه] برداشت و چنان دست خود را گشود كه همه آنها بر زمين ريخت و فرمود: اين اسراف است و در مرحله سوم، مشت ديگرى برداشت و كمى دست خود را گشود؛ به گونه اى كه مقدارى فرو ريخت و مقدارى در دستش باقى ماند، در اين لحظه فرمود: اين همان قوام و اعتدال است. (1)


1- تفسير نمونه، ج 15، ص 152.

ص: 138

وليد بن صُبيح گويد: روزى در خدمت امام صادق (ع) بودم. مرد بى نوايى از وى چيزى خواست، حضرت پولى به وى داد. مدتى بعد، فقير ديگرى از راه رسيد و صدقه خواست، امام (ع) چند درهم به او مرحمت كرد. در اين هنگام تهى دست سوم وارد شد و تقاضاى كمك كرد. امام (ع) به او فرمود: خدا بر تو وسعت عنايت كند و چيزى به او نداد. آنگاه به من فرمود: اگر كسى مالى داشته باشد و همه آن را در راه خدا خرج كند، به گونه اى كه چيزى برايش نماند، اين شخص در شمار سه نفرى جاى دارد كه دعايشان مستجاب نمى شود. پرسيدم:

آنها چه كسانى هستند؟ فرمود: يكى از آنها كسى است كه همه اموالش را در راه خدا صدقه بدهد، آن گاه دست به دعا بردارد و بگويد خدايا به من روزى عنايت فرما! به او گفته مى شود: آيا ما به تو روزى نداديم. (1)


1- بحارالانوار، ج 93، ص 354.

ص: 139

3- عوامل معنوى ركود و توسعه در زندگى اقتصادى

الف) عوامل معنوى ركود در زندگى اقتصادى

گناهان و نافرمانى ها، موجب ركود و سلب بركت از مال و عمر و زندگى است. در آيه اى آمده است:

(وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُون) (اعراف: 96)

آنان [يعنى قوم هود، صالح، شعيب، نوح و لوط آيات الهى و پيامبران را] تكذيب كردند و ما هم آنها را به كيفر اعمال زشت خويش رسانديم.

در بيان اين آيه، مرحوم طبرسى مى نويسد:

آنان مردمى بودند كه مرتكب گناه شدند و پيامبران را تكذيب كردند. خداوند هم درهاى بركت آسمانى خود را به روى آنان بست و به خاطر كردار بدشان آنان را گرفتار تنگدستى و مجازات نمود. (1)

ترك نماز، از عوامل معنوى ركود در زندگى اقتصادى است.

حضرت زهرا 3 درباره انسان بى نماز، مى فرمايد: «يَرْفَعُ اللهُ الْبَرَكةَ مِنْ عُمْرِهِ وَ يَرْفَعُ اللهُ الْبَرَكةَ مِنْ رِزْقِه»(2) ؛ «خداوند بركت را از عمر و مالش برمى دارد».

هرگاه كمفروشى ميان مردم رواج يابد، خداوند آنان را به خشك سالى و قحطى دچار مى سازد. حضرت على (ع) درباره زيان هاى


1- مجمع البيان، طبرسى، ج 2، ص 453.
2- بحارالانوار، ج 80، ص 21.

ص: 140

كم فروشى مى فرمايد: «إذا طُفِّفَتِ الْمَكايِيلُ، اخَذَهُمُ اللهُ بِالسِّنِينَ وَ النَّقْصِ» (1)؛ «خوددارى از پرداخت زكات، از موانع نزول بركت است».

امير مؤمنان (ع) مى فرمايد:

إذا مَنَعوُا الزَّكاةَ، مَنَعَتِ الارْضُ بَرَكاتِها مِنَ الزَّرْعِ و الثِّمارِ وَ الْمَعادِنِ. (2)

هرگاه مردم زكات خود را نپردازند، زمين بركت خود را از زراعت و ميوه ها و معدن ها دريغ مى دارد.

ترك امر به معروف و نهى از منكر، عاملِ ديگر ركود معنوى در زندگى اقتصادى است؛ همان گونه كه پيامبر (ص) مى فرمايد:

تا زمانى كه مردم امر به معروف و نهى از منكر كنند و بر كارهاى خير به يكديگر يارى رسانند، نعمت ها و خيرات از آنها رخت برنمى بندد، اما اگر اين دو را ترك كنند، بركات از آنها گرفته خواهد شد. (3)

همچنين از ديدگاه امام على (ع) خيانت، از عوامل معنوى ركود اقتصادى است: «إذا ظَهَرَتِ الْخِياناتُ، ارْتَفَعَتِ الْبَرَكاتُ»(4) ؛ «زمانى كه خيانت ها آشكار شود، بركات از بين خواهد رفت».


1- همان، ج 100، ص 107.
2- همان.
3- بحارالانوار، ج 97، ص 94.
4- وسائل الشيعه، ج 12، ص 53.

ص: 141

در حقيقت، گناهان اخلاقى و اقتصادى و اجتماعى، فاجعه هاى دردناك و هستيسوز جامعه بشرى است كه باعث خشم خداوند مى شود.

رسول گرامى اسلام (ص) در هشدارى مى فرمايد:

هرگاه خداوند بر امتى خشمگين شود و آنگاه بر آنان عذاب نازل نگرداند، نرخ هاى آنان را بالا مى برد، عمرهاى آنها را كوتاه مى كند، تجارتشان را به سود نمى رساند، ميوه هاى درختانشان را سالم و بى آفت نمى كند، چشمه ها و نهرهاى آنها را پر آب نمى گرداند و باران را از آنان دريغ مى دارد.(1)

رباخوارى، رشوه خوارى و ديگر درآمدهاى نامشروع، عامل ديگر بى بركتى شمرده مى شود؛ چنان كه امام موسى بن جعفر (ع) مى فرمايد: «به درستى كه حرام بركت ندارد و اگر نشو و نماى ظاهرى هم داشته باشد، بركتى در آن نيست». (2)

نكته مهم اين است كه شرط دستيابى به بركت هاى آسمانى و زمينى، داشتن ايمان و تقواى بالاست و در پرتو تقرب الهى و اطاعت و فرمان بردارى از تعاليم انسانساز اسلامى و دورى از كجروى ها و سركشى ها است كه خداوند خيرات و بركات خويش را به بندگان هديه مى كند.


1- من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 333.
2- وسائل الشيعه، ج 12، ص 53.

ص: 142

ب) عوامل معنوى توسعه در زندگى اقتصادى

طبيعت و عالم هستى را نظام علت و معلول و عالم سبب و مسبب دانسته اند. در پيدايش و استمرار بركت، نيت ها و كردار آدمى نقش به سزايى دارد.

خداوند متعال در قرآن به زيبايى به اين اصل اشاره مى كند:

(وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض) (اعراف: 96)

و اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند، قطعا بركاتى از آسمان و زمين بر ايشان مى گشوديم.

علامه طبرسى در تفسير اين آيه مى نويسد:

خداوند مى فرمايد: از شرك و گناهان بپرهيزيد تا ما، درهاى بركات و خيرات تكامل بخش را، از آسمان به وسيله آمدن باران و از زمين با روييدن گياهان و به وجود آمدن ميوه ها نازل گردانيم؛ همان گونه كه حضرت نوح (ع) به امت خويش وعده داد و گفت: (يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً) (نوح: 11) البته بركات آسمان به «دعا» و بركات زمين به «آسان انجام شدن حوائج و نيازمندى» هم تفسير شده است.(1)


1- مجمع البيان، ج 2، ص 452.

ص: 143

اگر اعمال بندگان بر اساس معيارهاى الهى شكل گيرد، رضايت خداوند را همراه خواهد داشت و بركت هاى بى پايان الهى نصيبشان خواهد شد.

امام رضا (ع) مى فرمايد:

خداوند متعال به يكى از پيامبران وحى نمود كه: هرگاه من اطاعت شوم، راضى مى گردم و آن گاه كه رضايت داشتم، بركت مى دهم و بركت من هم بى پايان است. (1)

گفتنى است در سايه اجراى عدالت، جامعه به كمال معنوى مى رسد و در اين صورت، عنايت الهى شامل حال افراد جامعه مى گردد و پس از آن، بارش بركات را شاهد خواهند بود؛ چنان كه حضرت على (ع) اشاره مى كند: «بِالْعَدْلِ تَتَضاعَفُ الْبَرَكاتُ»(2) ؛ «به سبب عدل، بركات چند برابر مى شود».

از اين سخنان بر مى آيد كه در بركت، جنبه الهى و معنوى نيز بسيار تأثيرگذار است و اين به فزونى، تعالى و ماندگارى نعمت كمك مى كند و در نهايت، انسان را به سلامت دنيوى و سعادت اخروى نزديك مى سازد.


1- اصول كافى، ج 2، ص 275.
2- مستدرك الوسائل، ج 11، ص 320.

ص: 144

4- قناعت و پرهيز از زياده طلبى

الف) مفهوم قناعت

قناعت، از ويژگى هاى زيباى انسان هاى خدامحور و مؤمن است. افراد با ايمان در پرتو بهره مندى از روحيه قناعت، عزت مى يابند. بدين ترتيب هيچ گاه چشم طمع به دارايى ديگران نمى دوزند و براى كسب مال و مقام دنيا، شخصيت والاى خويش را پايمال نمى سازند. بزرگان اخلاق، «قناعت» را نقطه مقابل حرص و طمع مى دانند و در تعريف آن مى گويند:

قناعت، ملكه اى است براى نفس كه از مال به قدر حاجت و ضرورت بسنده مى كند، بدون اينكه فرد در زياده خواهى بكوشد و خود را به رنج و سختى بيفكند. (1)

پيامبر گرامى اسلام (ص) مى فرمايد: «طُوبي لِمَنْ اسْلَمَ وَ كانَ عَيْشُه كَفافاً»(2) ؛ «خّوشا به سعادت كسى كه مسلمان است و زندگى او در حد كفاف مى گذرد».


1- جامع السعادة، ج 2، ص 101.
2- اصول كافى، ج 2، ص 147.

ص: 145

در روايتى ديگر نقل مى كنند كه پيامبر معناى قناعت را از جبرئيل پرسيد. جبرئيل پاسخ داد: «به هر مقدار كه از دنيا به او مى رسد، راضى باشد و به كم بسنده كند و شكرگزار همان مقدار كم باشد». (1)

قناعت پيشگان، بهترين هاى امت رسول الله (ص) و طمع كاران بدترين افراد هستند. پيامبر (ص) در اين باره مى فرمايد: «خِيارُ امَّتي الْقانِعُ وَ شِرارُهُم الطّامِع»(2) ؛ «بهترين مؤمنان، فرد قانع و بدترين آنها شخص طمع كار است».

شايسته است كه آدمى، نفس خود را به زيور قناعت بيارايد و هيچ گاه در دام حرص و طمع نيفتد كه در اين صورت، به آسانى نجات نمى يابد. امير مؤمنان على (ع) در هشدارى مى فرمايد:

اى فرزند آدم! اگر از دنيا به اندازه كفايت بخواهى، اندكى از آن، تو را بس است و اگر به هيچ اندازه از دنيا كفايت نكنى، در اين صورت همه دنيا تو را كافى نخواهد بود.(3)

ب) آسايش، ميوة شيرين قناعت

قناعت، ويژگى پسنديده اى است كه راحتى و آسايش دنيا و آخرت در گرو آن است. ملا احمد نراقى در اين باره مى نويسد:


1- بحارالانوار، ج 66، ص 368.
2- همان.
3- اصول كافى، ج 2، ص 146.

ص: 146

راحت دنيا و آخرت به قناعت است و صفت قناعت، مركبى است كه آدمى را به مقصد مى رساند و وسيله اى است كه سعادت ابدى را به سوى آدمى مى كشاند؛ زيرا هر كه به قدر ضرورت قناعت كرد و دل را مشغولِ بيش از آن نكرد، هميشه آسوده خاطر است و حواس او جمع و تحصيل آخرت بر او آسان مى شود و هر كه از اين صفت، محروم و آلوده حرص و طمع و درازى آرزو گشت، به دنيا فرو مى رود و خاطر او پريشان و كار او پراكنده مى شود و با وجود اين، چگونه مى تواند به تحصيل آخرت بپردازد و به درجه نيكان و ابرار برسد. (1)

امام محمد باقر (ع) در نكوهش حرص و طمع مى فرمايد:

حريص به دنيا، چون كرم ابريشم است؛ هر چه بيشتر به دور خود تار مى پيچد، راه خلاص او مشكل تر مى شود تا از غصه بميرد.(2)

كاسه چشم حريصان پر نشدتا صدف قانع نشد و پر دُر نشد

مولوى


1- معراج السعاده، ص 365.
2- اصول كافى، ج 2، ص 319.

ص: 147

ج) بى نيازى در قناعت

از نگاه آيين مقدس اسلام، برترين بى نيازى، بى نيازى نفس و جان است. پيامبر اسلام (ص) در اين باره مى فرمايد:

لَيْسَ الغِنى عَنْ كَثْرَةِ الْعَرَضِ وَلكنَّ الغِني غِنَي النَّفْسِ. (1)

بى نيازى، به فراوانى كالاها [ى مادى] نيست، بلكه به بى نيازى نفس است.

خداى متعال به حضرت داوود (ع) وحى نمود:

وَضَعْتُ الْغِنى فِي الْقِناعَةِ وَ هُمْ يَطْلُبُونَه في كَثْرَةِ الْمالِ فَلا يَجِدُونَه.(2)

توانگرى را در قناعت نهاده ام، ولى مردم آن را در فراوانى مال مى جويند، از اين رو، نمى يابندش.

بنا بر آموزه هاى دينى، سرچشمه واقعى بى نيازى و نيازمندى، نفس آدمى است. رسول رحمت (ص) فرمود: «الْغنِي فِي الْقَلْب وَ الْفَقْرُ فِي الْقَلْب»(3) ؛ «بى نيازى در قلب است و نيازمندى در قلب».

از اين رو، انسان قناعت پيشه بى نياز است، اگرچه دارايى او اندك باشد و انسان آزمند فقير است، هر چند صاحب ثروتى فراوان باشد. در سخنى ارزشمند از اميرمؤمنان على (ع) مى خوانيم:


1- تحف العقول، ص 46.
2- بحارالانوار، ج 78، ص 453.
3- همان، ج 12، ص 80.

ص: 148

مَنْ كانَ بِيَسِيرِ الدُّنْيا لا يَقْنَعُ لَمْ يُغْنِهِ مِنْ كَثِيرِها ما يَجْمَعُ. (1)

هر كس به اندك دنيا قناعت نكند، هر آنچه از دنيا جمع مى كند، او را بى نياز نخواهد كرد.


1- ميزان الحكمه، ج 1، ص 5058.

ص: 149

فصل چهارم: جوان و آشنايى با سيره تربيتى امام خمينى (قدس سره)

اشاره

ص:150

ص: 151

1- نگاهى به عوامل مؤثر در تربيت انسان

الف) بيدارى براى خودسازى

جوان براى مصفا كردن خود، بايد به شناخت نسبى از خويش برسد. تا عيب ها و امتيازهاى خود را نشناسد و در رفع بدى ها و كسب خوبى ها نكوشد، تهذيب و پاكسازى نفس فراهم نمى شود. اگر به جهل مركّب دچار باشيم و از صفات و باطن خويش ناآگاه، خودسازى امكان ندارد. بنابراين، گام نخست، بيدارى و شناخت خويشتن خويش است. حضرت امام خمينى (ره) در اين باره مى فرمايد:

بيدارى، اول قدم است. قدم اول در سلوك، يقظه است. اگر دل ها خوابآلوده و قلب ها بر اثر گناه، سياه و زنگزده نمى بود، اين طور آسوده خاطر بى تفاوت به اعمال و اقوال نادرست

ص: 152

ادامه نمى داديد. اگر قدرى به امور اخروى و عقبات هولناك آن فكر مى كرديد، به تكاليف و مسئوليت هاى سنگينى كه بر دوش شماست، بيشتر اهميت مى داديد. در «سير الى الله» هم، اهل معرفت گفتند كه يقظه [بيدارى]، اول منزل است.(1)

ايشان هيچ انسانى را بى نياز از تربيت و تهذيب نمى داند و هشدار مى دهد:

تمام نفوسى كه هستند، انحرافات در آنها هست. حتى نفوس اشخاص كامل هم در آن انحرافاتى هست، ولو خودش نداند. در اخلاق ها انحراف هست، در عقايد انحراف است، در اعمال انحراف هست. (2)

ب) محاسبه نفس

تا زمانى كه آدمى به اصل خويش بازنگردد و به كاوش درون خود نپردازد، هرگز نمى تواند باطن خود را پاكيزه سازد. حضرت امام با تأكيد بر خويشتنيابى، مردم را به بررسى درون خويش فرا ميخواند و آنان را به تنظيم برنامه اى شايسته در اين راه، تشويق مى كند. پيشواى دل سوز امت چنين هشدار مى دهد:


1- صحيفه نور، ج 14، صص 224 و 225.
2- اخلاق از ديدگاه امام خمينى/، محمد مهدى بهداروند، صص 76 و 77.

ص: 153

بايد به فكر باشيد. در زمينه تهذيب و تزكيه نفس و اصلاح اخلاق برنامه تنظيم كنيد. استاد اخلاق براى خود معين نماييد. جلسه وعظ و خطابه، پند و نصيحت تشكيل دهيد، خودرو نمى توان مهذب شد. بهتر است در حال خودمان مطالعه كنيم. وقتى كه خلوت است، خودمان را آزمايش كنيم. بايد يك انصافى در كار باشد كه خودتان از خودتان حساب بكشيد كه من امروز مى خواهم چه بكنم؟ «تَفَكرُ ساعَةٍ خَيرٌ مِن عِبادَة سبعينَ سنةِ» اگر شما هفتاد سال هم عبادت كرديد، بنشينيد يك ساعت هم تفكر كنيد. اگر كسى مراقب حال خودش باشد، توجه به مسائل انسانى داشته باشد با مراقبت و با اينكه خودش را محاسبه كند، اگر فرض كنيد در مجلس يا در جاى ديگر يك روزى گذشته است كه در آنجا مسائلى پيش آمده است، شب برود حساب كند و ببيند كه واقعاً اينكه من امروز گفتم، مبدأ اين چى بوده؟ يك مبدأ شيطانى داشت يا مبدأ الهى؟ اگر محاسبه كند آدم شب از خودش و خودش را در محاسبه قرار بدهد كه امروز تو اين صحبت را كردى، اين مبدأ، مبدأ شيطانى بوده است، نه مبدأ انسانى و الهى، ممكن است كم كم دنبال اين برود كه اصلاح كند و اگر اين كار را نكند و همان رويه را تعقيب بكند، هيچ بعيد ندانيد كه يك نفر زاهد

ص: 154

عابد و مسلمان همه چيز، يك انسان فاسد و شقى از كار درآيد. مأمون نيست هيچ كس.(1)

ج) خدامحورى در كارها

خداباورى و سپردن كارها به دست او و در عين حال گريز از غرور و خودخواهى، سرمنشاء سازندگى است. حضرت امام خمينى (ره) در مقام انسانى مهذّب و خدامدار كه تمام رفتارش را با قطبنماى الهى تنظيم مى كرد و خود را در محضر ربوبى بسيار ناچيز مى شمرد، رمز سازندگى را در «فناى فى الله» مى داند و توصيه مى كند:

منطق ما، منطق ملت ما، منطق مؤمنين و منطق قرآن اين است: (انّا لِلّه وِ انّا الَيْهِ راجِعُونْ). با اين منطق، هيچ قدرتى نمى تواند مقابله كند. جمعيتى و ملتى كه خود را از خدا مى دانند و همه چيز خود را از خدا مى دانند و رفتن از اينجا را به سوى محبوب خود، مطلوب خود مى دانند، با اين ملت نمى توانند مقابله كنند.

حضرت امام خمينى (ره) در هشدارى رهگشا مى فرمايد:

مغرور نشويد، تمام قدرت، قدرت خداست و بايد اتكال به او بكنيد. خودتان را فانى بكنيد در آن قدرت بزرگ. مادامى كه


1- اخلاق از ديدگاه امام خمينى/، ص 79.

ص: 155

اين حال حفظ بشود، شما بيمه هستيد، بيمه الهى هستيد. هرچه ما داريم، از اوست. ما هيچ نداريم، الا از جانب خداى تبارك و تعالى. ما هيچ هستيم. آنچه هست، اوست و ما هيچ ها به اراده او، هست پيدا كرديم. (1)

د) باور به حضور خداوند

حضرت امام خمينى (ره)، عالم و همه موجودات آن را در محضر خداوند مى ديد و اين، بينشى است كه بر سازندگى آدمى تأثير بسيارى دارد. اوج اين باور امام راحل در سخنان گهربارى از ايشان به خوبى بيان شده است:

آن وقتى كه قلم به دست مى گيريد، بدانيد كه در محضر خدا قلم به دست گرفته ايد. آن وقتى كه مى خواهيد تكلم كنيد، بدانيد كه زبان شما، قلب شما، چشم شما [و] گوش شما، در محضر خداست. عالم محضر خداست، در محضر خدا معصيت نكنيد. در محضر خدا با هم دعوا نكنيم سر امور باطل و فانى. براى خدا كار بكنيد [و] براى خدا به پيش برويد. اگر ملت ما براى خدا و براى رضاى پيغمبر اكرم (ص) به پيش برود، تمام مقاصدش حاصل خواهد


1- مجموعه سخنان حضرت امام ره در شش ماهه دوم سال 59، ص 425.

ص: 156

شد. خداى تبارك و تعالى، حاضر است همه جا. شما بايد او را حاضر بدانيد. خداى نخواسته چيزى كه برخلاف مشيت اوست، برخلاف دستور اوست، عمل نكنيد. (1)

رهبر بزرگ انقلاب، باورهاى راستين خود را در فرصت هاى مناسب، براى مردم يادآورى مى كرد؛ زيرا يقين داشت كه اصل نخست در سازندگى، باورداشتن به توحيد است و اگر توحيد در انسان قوت بگيرد، جنبه هاى ديگر نيز اصلاح خواهد شد. ازاين رو، در سخنانى گرانسنگ مى فرمايد:

خداى تبارك و تعالى، حاضر است در همه جا و ناظر است در همه جا و پرونده هاى همه شما پيش اوست و همه عالم. علاوه بر اينكه بايد ملاحظه كنيد كه در حضور خداى تبارك و تعالى هستيد، هر نفسى كه مى كشيد، در حضور اوست و هر كلمه اى كه ادا مى كنيد. در محضر مبارك خداى تبارك و تعالى برخلاف دستور او عمل كردن، جرم عظيم است و بايد ناظر بدانيد خدا را بر اعمال خودتان.(2)

ه) آزمون الهى، سنتى تخلفناپذير

حضرت امام، دنيا را صحنه امتحان آدمى مى دانست و معتقد بود


1- مجموعه سخنان حضرت امام ره در شش ماهه دوم سال 59، ص 425.
2- ر. ك. مجموعه سخنان حضرت امام ره در شش ماهه دوم سال 59، صص 94 و 95.

ص: 157

كه فراز و نشيب دنيا، وسيله اى براى سازندگى اوست. همچنين همه انسان ها به ميدان امتحان الهى مى آيند و اين، سنتى تخلف ناپذير است. ايشان مى فرمايد:

انسان در اين دنيا، هر انسانى كه باشد، از انسان هاى بزرگ مثل انبيا و اوليا تا هرجا برسد، مورد امتحان است. امتحان ملازم با وجود انسان است و هيچ انسانى بدون امتحان نخواهد [توانست] در اين عالم زيست كند. گاهى امتحان به خوف، به جوع، به نقص در اموال و انفس، به نقص در ثمرات و امثال اينهاست. گاهى امنيت مورد آزمايش است. انسان را گاهى به ناامنى و خوف، امتحان مى كنند و گاهى به امنيت. امتحان گاهى به نقص در ثمرات و انفس است. جوان ها را از انسان مى گيرند، برادرها را مى گيرند، بچه ها و زن ها را به اين راه امتحان مى كنند و گاهى به زياد كردن ثمرات، زياد كردن اموال، توسعه دادن و امنيت اعطاكردن امتحان مى كنند. بشر در امتحان واقع است. با ادعاى اينكه من مؤمن هستم، رها نمى شود. پيغمبرهاى بزرگ و اولياى بزرگ امتحان شدند، حضرت سيدالشهدا (ع) امتحان شد و اولاد و اعقاب او نيز. امتحان مردم به رياست در هر مقام، به رسيدن به هر مقام، اين امتحان سخت تر است از امتحان در

ص: 158

نفس و اولاد و انفس؛ و مشكل تر است كه انسان بتواند از اين امتحان نجات پيدا كند و درست امتحان بدهد و در معرض اعمالى كه مى كند و در پيشگاه خدا آبرومند باشد.

رؤسا هر جا هستند و در هر كشورى هستند، دولتمندان در هر كشورى كه هستند و در هرجا كه هستند، بايد بدانند كه رسيدن به اين مقام، امتحانى الهى بوده است و سخت امتحانى است. خودشان توجه كنند به اينكه قبل از رسيدن به اين مقام و بعد از رسيدن به مقام، چقدر در حالشان تفاوت حاصل شده است.(1)

و) تأثير خانواده و جامعه بر شخصيت

انسان ها با اعمالشان آثار نامحسوس بسيارى بر يكديگر مى گذارند. اين موضوع، نقش حساس جامعه را در تهذيب و تزكيه افراد نشان مى دهد. وقتى سلامت همه جانبه بر جامعه اى حاكم باشد، افراد خودبهخود سالم بار مى آيند. حضرت امام خمينى (ره) با بررسى اين امر مى فرمايد:

وقتى يك خانواده اى كه همهشان اشخاص خوب هستند، بچه هاشان سالم بار مى آيند، مگر باز وارد بشوند به يك


1- مجموعه سخنان حضرت امام ره در شش ماهه دوم سال 59، ص 21.

ص: 159

جامعه فاسد كه آنها فاسدشان بكنند، و الّا طبعاً اين طورى است كه بچه هاى كوچك نفسشان مستعد است براى اينكه نقش بگيرد؛ يا از طرف فساد يا از طرف صلاح. اگر يك جامعه صالح بود، بچه هايش همه سالم به بار مى آيد؛ اگر فاسد بود، بچه هم فاسد به بار مى آيد. شما آقايان و همه اشخاصى كه مى خواهيد آموزش و پرورش بدهيد و در بنگاه هاى آموزش و پرورش هستيد، همه دانشگاه ها و همه مراكز تربيت و همه مدارس قديمى، بايد در آن اشخاص باشند و اشخاص را كه آنجا باشند، تربيت بكنند؛ تربيت اخلاق بكنند. علماى اخلاق، لازم است هم در دانشگاه و هم در مدارس و هم در همه جا باشند. همه اشخاص كه در مركزى هستند، بايد آن مركز را به صورت يك تعليمگاه دربياورند، همان طورى كه در صدر اسلام، آن كه رئيس دولت بود و آن كه سردار بود يا سردار لشكر بود، با اعمال خودشان، مردم را تربيت مى كردند. بايد ما كه دعواى اين را داريم كه مسلمان هستيم و تابع اولياى اسلام هستيم، بايد ما هم با كردار و رفتار خودمان، مردم را تربيت كنيم.(1)

حضرت امام، خانواده را بسان جامعه اى كوچك مى داند و معتقد


1- مجموعه سخنان حضرت امام ره در شش ماهه دوم سال 59، ص 95.

ص: 160

است كه زيربناى شخصيتى انسان، در محيط خانواده شكل مى گيرد. بدين سبب توصيه مى كند:

بايد خود شما الگو باشيد، از براى اينكه بچه ها با عمل شما تربيت بشوند و شما دعوت كنيد آنها را با اعمال خودتان به اسلام و اخلاق و اعمال اسلامى.(1)

ز) نقش عملى مربى در تهذيب و تربيت

بى شك، اگر آدمى، خود، منحرف باشد، نمى تواند در صدد اصلاح ديگران برآيد. تا زمانى كه خود را تربيت نكرده است، نمى تواند ديگران را پرورش دهد. بدين ترتيب، بايد توصيه حضرت امام خمينى (ره) را هماره آويزه گوش خود سازيم كه فرمود:

انسان بايد از خودش شروع كند. منى كه مى خواهم بگويم: شما فلان كار را نكنيد، اگر خودم فاسد باشم، اين حرفم هيچ تأثيرى ندارد. شمايى كه انجمن اسلامى داريد، از خودتان شروع كنيد و اين انجمن، يك انجمنى باشد به همه معنا اسلامى. شما آقايان اول بايد خودتان را اصلاح بكنيد و اميد است كه اصلاح كنيد. دانشگاه كه مى خواهد از آن


1- همان، ص 265.

ص: 161

دانشمندها بيرون بدهد، بايد اول داخل دانشگاه اصلاح بشود، نه اينكه سنگربندى بشود. بايد در دانشگاه اشخاصى را بياورند كه تهذيب كند اين افراد را. (1)

امام (ره) در ادامه مى فرمايد:

كسى كه نتواند خود را اصلاح و اداره كند، چگونه مى خواهد و مى تواند ديگران را راهنمايى و اداره كند؟ [پس] بايد شما از خودتان شروع كنيد و خودتان را به اخلاق اسلامى آرايش بدهيد و از اخلاقى كه برخلاف اسلام است، تحرز كنيد. اول بايد از خودتان شروع كنيد. هر كسى بايد از خودش شروع كند و عقايد، اخلاق و اعمالش را تطبيق با اسلام بدهد و بعد از اينكه خودش را اصلاح كرد، آن وقت دنبال اين باشد كه ديگران را اصلاح كند ... انسان بايد اول از خودش شروع كند، ببيند خودش چه اعوجاجاتى و انحرافاتى دارد. هر انسانى، لامحاله در خودش نقص هايى مى بيند. كم است كسى كه در خودش نقص نبيند و اگر كسى در خودش نقص نبيند، اين خودش يك نقصى است كه دارد. انسان بايد تربيت بشود، بايد به تزكيه تربيت شود.

سرمه سعادت ؛ ؛ ص162


1- مجموعه سخنان حضرت امام ره در شش ماهه دوم سال 59، صص 193 و 194.

ص: 162

انسان بايد از خودش شروع بكند. از خانواده خودش شروع كند و شما از خودتان، از خانواده هايتان همه شروع بكنيد تا به خارج برسد. (1)

ح) جوانى، بهترين زمان تربيت پذيرى

امام خمينى (ره)، بهترين دوران را براى تزكيه و تربيت پذيرى، سال هاى جوانى مى داند؛ زيرا آمادگى پذيرش جوان بسيار است و زودتر تغيير رويه مى دهد. حضرت امام، هم جوانان و هم مربيان را به استفاده بهينه از اين فرصت فرامى خواند: «جوان ها زود متأثر مى شوند. جوان ها يك نهال نورس هستند كه اين نهال نورس، زود آسيب مى بيند و زود هم تربيت مى شود». (2)

ايشان در توصيه اى به جوانان مى فرمايد:

شما كه اكنون جوانيد، نيروى جوانى داريد، بر قواى خود مسلط مى باشيد و هنوز ضعف جسمى بر شما چيره نشده است، اگر به فكر تزكيه و ساختن خويش نباشيد، هنگام پيرى كه ضعف، سستى، رخوت و سردى بر جسم و جان شما چيره شد و نيروى اراده، تصميم و مقاومت را از


1- صحيفه نور، ج 14، ص 77.
2- جهاد اكبر، امام خمينى/، ص 26.

ص: 163

دست داديد و بار گناه و معصيت، قلب را سياه تر ساخت، چگونه مى توانيد خود را بسازيد و مهذب كنيد؟ قلب جوان، لطيف و ملكوتى است و انگيزه هاى فساد در آن ضعيف مى باشد، ليكن هرچه سن بالا رود، ريشه گناه در قلب قوى تر و محكم تر مى گردد؛ كه كندن آن از دل ممكن نيست؛ چنان كه در روايت است: قلب انسان، ابتدا مانند آينه، صاف و نورانى است و هر گناهى كه از انسان سر بزند، يك نقطه سياه بر روى قلب فزونى مى يابد تا جايى كه قلب را سياه كرده، ممكن است شب و روزى، بدون معصيت پروردگار بر او نگذرد و به پيرى كه رسيد، مشكل است قلب را به صورت و حالت اول بازگرداند. (1)

2- قانون گرايى

الف) نقش قانون در هدايت انسان ها

در قرآن كريم آمده است كه موجودات جهان، همگى بر پايه


1- همان، ص 60.

ص: 164

حساب و اندازه آفريده شده و با پيروى از قانون الهى در حركتند و فراتر از توان و اجازه خود، كارى نمى كنند. افزون بر قانون تكوينى حاكم بر كاينات، خداوند به منظور هدايت بشر و رفع ابهام و اختلاف از زندگى او، كامل ترين كتاب قانون و فرمان الهى را براى آدميان نازل كرده است، چنان كه در آيه 213 از سوره بقره در قرآن كريم مى خوانيم:

مردم [در آغاز] يك دسته بيشتر نبودند [و تضادى ميان آنها نبود. سپس ميان آنها اختلافات و تضادهايى به وجود آمد]. پس خداوند، پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت دهند و برحذر بدارند و كتاب آسمانى كه به سوى حق دعوت مى كرد، بر آنها نازل كرد تا ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، حكم كنند. [افراد با ايمان در آن اختلاف نكردند] فقط [گروهى از] كسانى كه كتاب را دريافت كرده بودند و نشانه هاى روشن به آنها رسيده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگرى، در آن اختلاف كردند. خداوند به فرمان خود، آنهايى را كه ايمان آورده بودند، به حقيقت آنچه مورد اختلاف بود، رهبرى كرد و خداوند هر كه را بخواهد، به راه راست هدايت مى كند.

ص: 165

ب) جايگاه يكسان رهبرى و مردم در برابر قانون

در طول تاريخ، بسيارى از حكومت هاى غير الهى، گرفتار استبداد فردى و مصلحت گروهى خاص شده و حاكمانشان، خويشتن را برتر از قانون شمرده اند. در اين ميان، حضرت امام خمينى (ره) در عمل ثابت كرد كه مردى الهى چگونه ميتواند در رأس حكومت قرار گيرد و در عين حال، از هر نوع عنوان و تشريفات دور شود، خود را خادم مردم بداند، بالاترين افتخار را اجراى حكم الهى و خدمت به ملت به شمار آورد و كوچك ترين استفاده ناحق و نامناسب از امكانات اقتصادى، اجتماعى و سياسى را براى خود و منسوبانش روا ندارد و در يك كلام، مطيع صرف قانون خدا شود. از ديدگاه امام خمينى (ره):

حكومت اسلام، حكومت قانون است. اگر شخص اول مملكت ما در حكومت اسلامى يك خلاف بكند، اسلام او را عزلش كرده است. يك ظلم بكند، يك سيلى به يك كسى بزند، ظلم است، اسلام او را عزلش كرده و او ديگر قابليت از براى حكومت ندارد؛ زيرا اين كار او ديكتاتورى است. حاكم، يعنى شخص اول مملكت، اگر يك كسى يك چيزى داشته باشد از او، پيش قاضى مى رود و او را حاضرش مى كند و او هم حاضر مى شود، اين وظيفه است. حضرت امير اين كار را كرد. يك همچنين حكومتى مى خواهيم، حكومت قانون.

ص: 166

قانون، يعنى آن قانون، آن هم قانون مترقى اسلام. (1)

ج) تأثير قانون بر تكامل انسان ها

امام خمينى (ره)، قانون را زمينه ساز تربيت درست مى دانست و مى فرمود:

اسلام به قانون نظر آلى دارد؛ يعنى آن را آلت و وسيله تحقق عدالت در جامعه مى داند، وسيله اصلاح اعتقادى و اخلاقى و تهذيب انسان مى داند. قانون براى اجرا و برقرار شدن نظم اجتماعى عادلانه و به منظور پرورش انسان مهذب است. (2)

براى بسيارى از سياستمداران درستكار و مردمگرا، اجراى قانون و برقرارى نظم و عدالت، هدف است، ولى براى امام (ره) كه به ماوراء الطبيعه و ساختن انسان الهى نظر داشت، ايجاد نظم و عدل، مقدمه پرورش انسان مهذب بود. (3) البته از نظر امام خمينى (ره)، قانون به تنهايى براى تربيت انسان ها كافى نيست و نمى تواند سعادت كامل بشر را فراهم كند، بلكه قانون بايد اجرايى شود. امام خمينى (ره) در اين باره مى فرمايد:


1- صحيفه نور، ج 3، ص 69.
2- ولايت فقيه، ص 62.
3- امام خمينى و احياى حاكميت قانون، سيد كاظم اكرمى، ص 50.

ص: 167

اصولًا قانون و نظامات اجتماعى، مجرى لازم دارد. در همه كشورهاى عالم و هميشه اين طور است كه قانونگذارى، به تنهايى فايده ندارد و قانونگذارى، به تنهايى سعادت بشر را تأمين نمى كند. پس از تشريع قانون، بايستى قوه مجريه اى به وجود آيد. قوه مجريه است كه قوانين و احكام دادگاه ها را اجرا مى كند و ثمره قوانين و احكام عادلانه دادگاه ها را عايد مردم مى سازد. به همين جهت، اسلام همانطور كه قانون گذارى كرده، قوه مجريه هم قرار داده است. (1)

د) سنت الهى؛ قانونى بى عيب و نقص

حضرت امام خمينى (ره) در كشف الاسرار تأكيد مى كند كه فقط قانونى كه خداى آگاه از جهان و انسان و مصالح و سعادت آدمى وضع كرده است، شايستگى پيروى دارد. اين بزرگوار مى فرمايد:

بدانيد كه قانون گذار بايد كسى باشد كه از نفعبردن و شهوت رانى و هواهاى نفسانى و ستمكارى بركنار باشد و درباره او احتمال اين گونه چيزها ندهيم و آن، غير خداى عادل نيست. (2)


1- امام خمينى و احياى حاكميت قانون، ص 17.
2- كشف الاسرار، امام خمينى، ص 368.

ص: 168

ما خدايى را مدبّر اين جهان پهناور مى دانيم كه ميليونميليون منظومه هاى شمسى را تحت تربيت خود اداره مى كند و از ذرهذره جهان هاى پهناور پيدا و پنهان كه علم بشرى تا آخر هم به قطره اى از آن درياى بى پايان نخواهد رسيد، غافل نبوده و نخواهد بود و جميع احتياجات هر موجودى، پيش او آشكار و روشن است و به دفع آنها قادر و تواناست.(1)

ه) ضرورت رعايت مقررات و قانون

پاى بندى حضرت امام به قوانين و مقررات تا آنجا بوده است كه به صرف مشروعيت نداشتن نظام يا حكومتى، بى نظمى يا شكستن قانون و مقررات درون آن را جايز نمى شمرد. به همين جهت، حضرت امام (ره) به مقلدين خود كه پرچم مبارزه را در دوران طاغوت به دوش مى كشيدند، اجازه تصرف خارج از ضوابط و مقرارت درباره اموال و دارايى هاى دولت در رژيم طاغوتى شاه را نمى داد.

ايشان به عناصر انقلابى خارج از كشور هم كه استدلال مى كردند اروپايى ها و امريكايى ها با غارت و استعمار ملت ما اين همه امكانات فراهم كرده اند، اجازه تقلب در پرداخت هزينه هاى تلفن عمومى و نپرداختن بليط وسايل نقليه را نمى داد. در پاريس


1- كشف الاسرار، امام خمينى، ص 368.

ص: 169

وقتى ملاحظه فرمود، گوسفندى را برخلاف قوانين و مقررات شهردارى ذبح كرده اند، از گوشت آن گوسفند استفاده نكرد.(1)

و) حكومت قانونمند

امام امت، نه تنها خود به قانون مقيد بود، بلكه حكومت خود را بر اساس قانون پايه گذارى كرد. تاريخ انقلاب هاى جهان، نشان مى دهد به محض رخ دادن انقلاب، تعدادى محدود بر اريكه قدرت تكيه مى زنند و به نام مردم و به بهانه نبود امنيت، سال ها حكومت مى كنند و هر كارى را به دلخواه خود انجام مى دهند. حال آنكه انقلاب ما اين گونه نبود. با اينكه مردم، رهبر انقلاب را قبول داشتند و سال ها در راهش جان فداكرده بودند و هر چه مى گفت، با گوش جان پذيرا بودند، امام هرگز چنين نكرد. ايشان پيش از پيروزى انقلاب اسلامى، دولت موقت را تعيين كرد و وظايف محدودى به عهده آن گذاشت تا امور كشور، به صورت قانونى و منطقى حل و فصل شود. مقام معظم رهبرى درباره قانونمندى عملكرد امام راحل مى فرمايد:

اصل تشخيص اينكه چه نظامى در كشور بر سر كار بيايد، اين را امام [خمينى] به عهده رفراندوم و آراى عمومى گذاشتند. اين هم در دنيا سابقه نداشت. در هيچ انقلابى در


1- ستوده، پا به پاى آفتاب، ج 2، ص 13.

ص: 170

دنيا، ما نشنيديم و نديديم كه انتخاب نوع نظام را- آن هم در همان اوايل انقلاب- به عهده مردم بگذارند. هنوز از پيروزى انقلاب دو ماه نگذشته بود كه امام، همهپرسى درباره نظام اسلامى را اعلان كردند كه مردم به نظام جمهورى اسلامى رأى دادند. چند ماه از پيروزى انقلاب نگذشته بود كه امام گفتند: «بايد قانون اساسى نوشته شود». آن كار هم، نه به وسيله جمعى كه خود امام معين كنند، بلكه باز به وسيله منتخبان مردم صورت گرفت. مردم، اعضاى مجلس خبرگان را انتخاب كردند تا قانون اساسى تدوين شود. باز مجدداً همان قانون را به رأى مردم گذاشتند. هنوز يك سال از پيروزى انقلاب نگذشته بود كه مردم در انتخابات رياست جمهورى شركت كردند. بعد از مدت كوتاهى هم مجلس شوراى اسلامى به راه افتاد. بنا براين، از اول، مبناى كار انقلاب بر نظم و قانون بود. (1)

ز) قانون و مصالح عمومى

امام خمينى (ره) به قانونشكنى تن نمى داد. موارد كمى از خلاف قانون كه در حكومت ايشان رخ داد، به خاطر جنگ و


1- مشروح بيانات مقام معظم رهبرى، حضرت آيت الله خامنه اى مدّظلّه العالى در سالگرد ارتحال حضرت امام، روزنامه قدس، 17/ 3/ 1380.

ص: 171

مصلحت هايى بود كه در آن زمان پيش آمده بود. بدين ترتيب، آن حضرت به محض سپرى شدن جنگ، اعلام كرد كه هرگز اجازه نمى دهد كارهاى غيرقانونى صورت پذيرد. حضرت آيت الله خامنه اى، جانشين امام امت فرموده اند:

امام بزرگوار ما در اواخر عمر شريفشان، نامه اى نوشتند كه جزو اسناد باقى مانده از آن بزرگوار است و در ذهن بسيارى از افراد هست و در همه جا هم پخش شد. امام حتى در ارگان هاى غيرقانونى كه به دستور خودشان و به خاطرمصالح زمان تشكيل شده بود، ترديد كردند و گفتند: «آنها متعلق به زمان جنگ بود و ما مجبور بوديم، يك اقدام غير قانونى بكنيم.» امام مقيد به قانون بودند. يكى از خصوصيات آن بزرگوار، تقيد به قانون بود كه كارى برخلاف آن صورت نگيرد.(1)


1- همان، ج 5، ص 236.

ص: 172

3- ابعاد معنوى امام خمينى از ديدگاه مقام معظم رهبرى

الف) روحيه عبادى

آراستگى به روح اخلاص و بندگى، يعنى انسان به تمام معنا، بنده خدا شود و در همه حال، در گفتار و كردار خويش، مطيع او و در جستوجوى رضاى او باشد. امام خمينى (ره) در اين ويژگى سرآمد بود. مقام معظم رهبرى درباره اين ويژگى امام (ره) مى فرمايد:

امام خمينى (ره)، عابدى فرزانه بود كه توانست خود را از بندهاى غيرخدايى برهاند و بنده راستين خدا شود. او براى خود، قلبى سليم و درونى نورانى ساخت و در خدا فانى شد. ذكر، زيارت و تلاوت قرآن، رفيق لحظه هاى او بود. روزه هاى طاقت فرسا در گرماى نجف، روح او را صيقل مى داد. تا نماز را با نوافل نمى خواند، افطار نمى كرد و در يك كلام، همه عمر خود را به عبادت و معرفت گذراند. بارها در زمان هاى معينى از روز، قرآن مى خواند و اين كار را حتى در بستر بيمارى و در آخرين روزهاى عمر نيز كنار نگذاشت. امام دائم الذكر بود و پيوسته قلبش به ياد خدا مى تپيد.(1)

مقام معظم رهبرى، آخرين روز زندگى امام راحل را اين گونه بيان مى كند:

ايشان تا آخرين لحظات حياتشان، ذكر و نماز و دعا را از دست


1- امام خمينى از ديدگاه مقام معظم رهبرى، قدرت الله بهرامى، ص 16.

ص: 173

ندادند. روى تخت دائماً نماز مى خواندند. بعد از اتمام نماز، مشغول ذكر بودند و تا لحظاتى كه در حالت اغما به سر مى بردند، مرتب و پشت سرهم مى گفتند: سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر. اين كار براى ما درس است. ما كه رهبرمان را دوست داريم، بايد به كارها و روحيات او توجه كنيم و از آن درس بگيريم. (1)

نماز از ديدگاه امام، ارزش ويژه اى داشت. جان او از نماز نيرو مى گرفت. راه هاى نهفته نماز را با ديد ملكوتى خويش مى ديد و آنها را در «سرّ الصلاة و آداب الصلاة»، با نثرى بديع به يادگار گذاشت. حضرت آيت الله خامنه اى درباره ارتباط آن عبد صالح با خداوند مى فرمايد: «او اهل خلوت، اهل عبادت، اهل گريه نيمه شب، اهل دعا، تضرع، ارتباط با خدا، شعر و معنويت و عرفان و ذوق و حال بود». (2)

امام خمينى ره همواره در اول وقت به نماز مى ايستاد و هيچ امرى مانع اين كار او نمى شد. حتى وقتى خبر شهادت فرزند برومندش، سيدمصطفى به او رسيد، هنگام اذان ظهر برخاست و خطاب به علماى جلسه فرمود كه من به مسجد مى روم. زمان بسترى شدن او


1- خاطرات و حكايت ها، مؤسسه فرهنگى قدر ولايت، ج 3، ص 5.
2- بيانات مقام معظم رهبرى در سالگرد رحلت امام خمينى، روزنامه قدس، 16/ 3/ 1378، ص 4.

ص: 174

در بيمارستان و در آن وضعيت نامناسب، همگان ديدند كه آن حضرت چگونه به راز و نياز مشغول است. همين عبادت ها بود كه امام راحل را به آن درجه از اطمينان و يقين رسانده بود كه در وصيت نامه سياسى- الهى خود فرمود:

با دلى آرام و قلبى مطمئن و روحى شاد و ضميرى اميدوار، به فضل خدا، از خدمت خواهران و برادران مرخص و به جايگاه ابدى سفر مى كنم(1)

ب) اخلاص

اخلاص، از عالى ترين مراحل تكامل، مايه سعادت و رستگارى و از خصلت مردمان بزرگ معرفى شده است. اخلاص با همه زندگى امام عجين شده بود. كارهاى ايشان، با نام و ياد خدا شروع مى شد و جز رضاى محبوب، به چيزى نمى انديشيد. ايشان هرگز به دنبال شهرت و مطرح شدن نبود. همه دوستان آن حضرت، شاگردان و حتى مخالفان ايشان در اين مسئله اتفاق نظر دارند كه امام، فقط براى رضاى خدا كار مى كرد.(2)

امام خمينى/ وقتى «كشف الاسرار» را نوشت، نام خود را روى آن ذكر نكرد. در مكاسب محرمه نيز نام خود را ننوشت. هيچ وقت


1- وصيت نامه سياسى- الهى حضرت امام خمينى، ص 61.
2- امام خمينى از ديدگاه مقام معظم رهبرى، ص 19.

ص: 175

به دنبال مرجعيت نبود. هرگز تاريخِ اجتهادش را نگفت. در پى مريدسازى و مريدپرورى نبود. از تظاهر به تقوا و رياكارى، به شدت متنفر بود. بارها به مبارزان مى فرمود: «اگر اعمالتان به خاطر من هست، انجام ندهيد و اگر براى خداست، اجرش را از خدا بخواهيد».(1)

مقام معظم رهبرى، ايشان را عبد صالح و بنده خالص خدا مى داند و مى فرمايد:

حضرت امام (ره) با روحيه اخلاص خود، دشمنان اسلام را به خضوع و خشوع واداشت. از اين رو، شايسته است كه آحاد مردم از اين ويژگى امام الگو بگيرند.

ايشان مى فرمايد:

بزرگ ترين ستايش براى رهبر عزيز ما همين است كه او را عبدالله؛ يعنى بنده خدا و تسليم اراده پروردگار ياد كنيم. امام بزرگوار ما مظهر اين اخلاص بود. او دنيا را در مقابل اسلام، خاضع و خاشع كرد و دشمنان اسلام را به عقب نشينى وادار نمود. امروز هم آحاد ملت ايران، زن و مرد، اقشار مخلتف، مخصوصاً مسئولان، محتاج همين اخلاص


1- برداشت هايى از سيره امام خمينى/، غلام على رجايى، ج 3، ص 211.

ص: 176

هستيم تا اين بار را به سرمنزل برسانيم.(1)

ج) فروتنى

امام خمينى (ره) باتوجه به شخصيت و مقام والايش، بسيار فروتن بود. ايشان هيچ گاه خود را بزرگ تر از ديگران نمى پنداشت، بلكه خود را خدمتگزار مردم مى دانست. هرگز در مقابل مردم، فروتنى را كنار نگذاشت. در پى كسب عنوان نبود. به همين جهت، بارها تذكر مى داد كه از من تعريف و تمجيد نكنيد. مقام معظم رهبرى با اشاره به عظمت و قدرت امام، تواضع ايشان را با مردم اين گونه بيان مى كند:

امام كسى بود كه توانسته بود، تمام سياست هاى دنيا را با قدرت خويش تغيير دهد و جا به جا كند. آن اراده نيرومندى كه كوه هاى بزرگ در مقابلش كوچك بودند، آن زبان گويايى كه كلامش مثل بمب در دنيا منفجر مى شد و اثر مى گذاشت، هر وقت از مردم صحبت مى شد، خودش را كوچك تر مى انگاشت و در مقابل احساسات و ايمان و شجاعت و عظمت و فداكارى مردم، سر تعظيم فرود مى آورد و خاضعانه مى گفت: مردم از ما بهتر هستند .... (2)


1- حديث ولايت، ج 7، ص 14.
2- حديث ولايت، ج 1، ص 159.

ص: 177

د) توكل و باور قلبى به خداوند

توكل، يعنى اعتماد به خدا با همه وجود و با اطمينان به حسن تدبير و تقدير او، امور خويش را به او واگذاردن. خداوند متعال، در آيه اى از قرآن بيان مى دارد: (وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه)؛ «هر كس به خدا توكل كند، خدا او را كفايت مى كند». (طلاق: 3)

امام خمينى (ره) با تكيه بر معارف اسلامى و توان ملت، انقلابى را پايه ريزى كرد كه از شگفتانگيزترين حوادث تاريخ اسلام به شمار مى آيد. اين انقلاب، سبب سرنگونى رژيمى شد كه ريشه دو هزار و پانصد ساله داشت. بدون شك، اين موفقيت جز با توكل به پروردگار ممكن نبود. ايشان همه پيروزى ها را از خدا مى دانست.

حضرت آيت الله خامنه اى كه شجاعت و توكل ايشان نيز زبانزد همگان است، شهادت مى دهد كه در رويدادهاى وحشتناك، آنگاه كه همه مسئولان در كارهايشان به بن بست مى رسيدند، خدمت امام (ره) مى آمدند و آن حضرت با دم مسيحايى خود، به همه آنها آرامش و اميد مى بخشيد. مقام معظم رهبرى در اين باره مى فرمايد:

حضرت امام، با ارتباطهاى معنوى و توكل به خدا، هميشه مانند كوهى مقاوم و استوار ايستاده بود و هيچ چيز ايشان

ص: 178

را متزلزل نمى ساخت. در اكثر جريانات اين مملكت و حوادث انقلاب، تمام سنگينى ها، هميشه بر دوش امام بود. تمام مسئولين و مردم را در حوادث، با يك جمله راهنمايى مى كرد و به ضعف ها و دلهره ها پايان مى داد.(1)

ه) دعا و توسل

دعا و مناجات، همان خلوت كردن با خداى مهربان است كه اولياى اسلام مردم را به آن سفارش مى كنند. امام از اين چشمه زلال، به عنوان بهترين روش تربيتى فيض برد و به معارف بسيار ارزشمندى دست يافت. حضرت امام (ره)، دلباخته واقعى اهل بيت (عليهم السلام) بود و هر صبح و شام، به آنان متوسل مى شد. در مصيبت آنان اندوهگين و در اعياد ولادت ايشان، مسرور بود.

نقل است كه امام (ره) از روزى كه وارد نجف اشرف شد تا زمانى كه نجف را ترك كرد، هر شب به زيارت حضرت على (ع) مى رفت و در اوقات زيارتى امام حسين (ع) به كربلا مى شتافت و آداب زيارت را كامل و شايسته حتى در دوران بيمارى انجام مى داد.

اين بزرگوار، همواره از ائمه با احترام ياد مى كرد و به محض شنيدن نام مقدس امام حسين (ع)، اشك از ديدگانش فروميچكيد.


1- سرگذشت هاى ويژه از زندگى حضرت امام، ج 2، ص 58.

ص: 179

مقام معظم رهبرى درباره عظمت و قداست ائمه (عليهم السلام) از ديدگاه امام خمينى (ره) مى فرمايد:

آن ايمان قوى، آن عقل كامل، آن حكمت، آن هوشمندى، آن صبر و حلم و متانت، آن صدق و صفا، آن زهد و بى اعتنايى به زخارف دنيا، آن تقوا و خداترسى و عبوديت مخلصانه براى خدا و بالاخره شخصيتى با اين عظمت و ابعاد گوناگون دست نيافتنى كه همين شخصيت عظيم، چگونه در برابر آن خورشيدهاى فروزان آسمان ولايت، كوچكى مى كند، تواضع مى كند. خاكسارى مى كند، خودش را در مقابل آنها ذره اى به حساب مى آورد؛ آن وقت انسان مى فهمد، آنها چقدر عظيم و بزرگ هستند. (1)


1- سازمان تبليغات اسلامى، سخن آفتاب، ص 103.

ص: 180

4- شكوه تعبد در سيره عبادى امام (ره)

الف) نماز شب و اشك شبانه

خانم صديقه مصطفوى (دختر امام (ره)) مى گويد:

يادم مى آيد از دوران كودكى كمخواب بودم، چندين بار نيمه شب بيدار مى شدم و مكرر نماز شب آقا را مى ديدم. از خود مى پرسيدم: چرا آقا در هنگام شب اين قدر گريه مى كند. خيلى از شب ها مهتاب بود و در پرتو روشنايى آن اشك چشم آقا را مشاهده مى كردم و اين وضع براى من كه طفلى بيش نبودم، شگفت آور بود. در دورانى هم كه به نجف مى رفتم و بچه هاى كوچك داشتم و شب ها بيدار مى شدم، آقا در اتاقش كه رو به روى محل اقامت ما بود، در ايوان كوچكى نماز مى خواند و من احساس مى كردم براى اينكه صدايش را نشنوم، گريه شبش را با بلندگويى كه مناجات پخش مى كرد، تطبيق مى داد. من چون بيدار بودم، صداى گريه آقا را مى شنيدم. (1)

حجت الاسلام و المسلمين حسن ثقفى گفته است:

هنگامى كه امام براى اقامه نماز شب برميخواست، مقيد بود كه بى سر و صدا باشد. يادم هست در پاريس دو اتاق كوچك بود و من كه آنجا مى خوابيدم، مى ديدم امام خيلى آهسته و واقعاً مثل يك سايه برمى خاست و بدون سروصدا وضو مى گرفت و نماز شب را برپا مى داشت. برخى از


1- مجله سروش، ش 476، تيرماه 1368، ص 87.

ص: 181

خويشاوندان كه از پانزده سالگى با امام بوده اند، گفته اند از دوران نوجوانى كه با امام خمينى بوديم، آقا يك چراغ موشى كوچك مى گرفت و براى اينكه هيچ كس بيدار نشود به يك قسمت ديگر مى رفت و نماز شب مى خواند.

همسر امام (ره) مى گويد:

تا حالا نشده كه من از نماز شب ايشان بيدار شوم. چون چراغ را مطلقاً روشن نمى كرد، حتى چراغ دستشويى را روشن نمى گذاشت تا كسى بيدار نشود. هنگام وضوى نماز شب يك ابر زير شير آب مى گذاشت تا صداى چكه و ريزش آب موجب بيدار شدن كسى نگردد.(1)

آيت الله سيد مصطفى خوانسارى هم صحنه اى از عبادت امام را اين گونه نقل كرده است:

يك سال در قم برف زيادى آمده بود و سيل، نصف اين شهر را خراب كرده بود. در همان وضع و با آن شدت سرما و يخ بندان، امام نيمه هاى شب از مدرسه دارالشفاء به مدرسه فيضيه مى آمد و به هر زحمتى بود، يخ حوض مدرسه را مى شكست و وضو مى گرفت و زير مَدْرَس مى رفت و در تاريكى مشغول نماز شب مى شد. حال چه حس و حالى


1- ستوده، پا به پاى آفتاب، ج 1، ص 157.

ص: 182

داشت، نمى توانم بازگوكنم. با يك سرور و شادى نماز شب را به جا مى آورد و هنگام اذان مى آمد، مسجد بالاسر و پشت سر آيت الله حاج ميرزا جواد ملكى به نماز مى ايستاد و بعد برمى گشت و مشغول مباحثاتش مى شد.(1)

حتى در شب پرواز سرنوشت ساز دوازدهم بهمن 1357، اين برنامه امام ترك نشد. يكى از همراهان امام كه در هواپيما بود، نقل مى كند، به احترام آقا طبقه بالاى هواپيما را اختصاص به امام دادند تا در آنجا استراحت كند و كسى مزاحمش نباشد. من جسارت كردم و گفتم بروم ببينم آقا در چه حالى است. وقتى به طبقه بالا رفتم، ديدم آقا مشغول نماز هست، در حالى كه اشك مى ريزد. (2)

ب) بيمارى و نماز

حضرت امام در قم بيمار شد. به دستور پزشك معالج، ايشان بايد به تهران منتقل مى شد. هوا بسيار سرد بود و برف مى باريد. يخبندان عجيبى در جاده وجود داشت. حضرت امام با اينكه چندين ساعت در آمبولانس بود، به محض آنكه به بيمارستان قلب تهران منتقل شد، باز هم نماز شب را به جاى آورد.(3) بعد از عمل


1- مجله حوزه، ش 32، ص 52.
2- پا به پاى آفتاب، ج 2، ص 243.
3- روزنامه كيهان، ش 16538.

ص: 183

جراحى، هر لحظه كه امام مشكل خاصى نداشت، چشمان خود را بر هم مى نهاد و مى خوابيد. حتى پزشكان به اين شك افتادند كه نكند اثر داروهاى بيهوشى است، اما زمانى كه وقت نماز شب فرا مى رسيد، خودش بيدار مى شد و مى فرمود: وقت نماز است. (1) اين در حالى بود كه براى به خواب رفتن ايشان به وى دارو مى دادند، اما به همان حالت عادى رأس ساعت دو صبح نماز شب را اقامه مى كرد و حتى شور و حال افزون ترى داشت.

يكى از نزديكان حضرت امام نقل مى كرد، وقتى وارد اتاق بيمارستان شدم، ايشان را در حالت عجيبى يافتم. آن قدر گريسته بود كه تمامى چهره منورش خيس شده بود. هنوز هم اشك هاى مباركشان چون بارانى جارى بود و چنان با خداى خود راز و نياز مى كرد كه من تحت تأثير قرار گرفتم، وقتى متوجه من شد با حوله اى كه بر شانه داشت، صورت مبارك را خشك كرد.(2)

ج) مداومت بر نماز شب

حضرت امام در نخستين شب ورود به پاريس، در آپارتمان كوچكى اقامت كرد. هنگام خواب به اتاق خود رفت. ساعت دو


1- اظهارات غلامرضا باطنى، از اعضاى تيم پزشكى حضرت امام، مجله حضور، ص 313، ش 19.
2- پا به پاى آفتاب، ج 1، ص 256.

ص: 184

صبح كه به وقت نجف چهار و به وقت تهران چهار و نيم صبح بود، از اتاق بيرون آمد، وضو گرفت و برگشت. هنوز چهار ساعت به اذان صبح مانده بود. يكى از اطرافيان مى گويد:

تعجب كرديم كه چرا ايشان زودتر از خواب برخاسته است. صبح معما حل شد، زيرا امام فرمود: اينجا چه طور است؟ ديشب هر چه نشستم كه صبح شود نماز بخوانم، هوا روشن نشد، مشخص گرديد كه ايشان به عادت هر شب مطابق به افق نجف اشرف دو ساعت به اذان صبح مانده براى نماز شب برخاسته است. خدمتشان گفتيم، افق اينجا با عراق دو ساعت اختلاف دارد. فرمود: بياييد ساعت مرا درست كنيد. (1)

بانو فاطمه طباطبايى مى گويد:

در سال 1349 با حاج احمدآقا ازدواج كردم و در سال 1352 با همسر و فرزند نه ماهه ام به عراق رفتيم. نيمه شب بود كه به منزل امام رسيديم. خودش آمد، در را باز كرد. چند دقيقه اى به احوال پرسى گذشت و بعد نماز شب را شروع كرد. اين براى من خيلى شگفتآور بود؛ زيرا نماز شب واجب نبود و مى توانست قدرى ديرتر بخواند، ولى با وجود اينكه


1- كيهان، ش 16605.

ص: 185

علاقه زيادى به پسرش حاج احمدآقا داشت و چند سالى بود كه از او دور بود، مشغول نماز شد. بعدها پى بردم اين رفتار به دليل علاقه وافر او به نماز بوده است. (1)

د) امام و نماز جمعه

حضرت امام خمينى در كتاب «كشف الاسرار» كه در سنين جوانى و مقارن با نخستين سال هاى حكومت استبدادى محمدرضا شاه نوشت، اشاره اى كوتاه به مسئله نماز جمعه كرده است، ولى در كتاب «تحريرالوسيله» كه در زمان تبعيد در تركيه تأليف فرمود، به طور مشروح درباره نماز جمعه بيان كرده است.

ايشان در پيامى به مناسبت عيد سعيد فطر سال 1358 فرمود:

اسلام دين سياست است، دينى است كه در احكام آن، سياست به وضوح ديده مى شود. هر روز اجتماعات در تمام مساجد كشورهاى اسلامى از شهرستان ها گرفته تا دهات و قراء و قصبات چند مرتبه برپا مى شود تا اينكه مسلمين از احوال خودشان و حال مستضعفين اطلاع پيدا كنند و از طرفى هر هفته يك اجتماع بزرگ تشكيل مى شود تا نماز جمعه كه مشتمل بر دو خطبه است و در آن بايد مسائل روز و احتياجات كشور از جهت سياسى، اجتماعى و


1- كيهان، ش 16605.

ص: 186

اقتصادى مطرح شود، برپا گردد. اسلام مردم را براى مقاصد بزرگ به اين اجتماعات دعوت كرده است.(1)

ايشان درباره اهميت نماز جمعه فرمود:

نماز جمعه يكى از بزرگ ترين پديده هاى اسلامى و يكى از مهم ترين ره آوردهاى انقلاب اسلامى ماست. اگر اين انقلاب اسلامى جز اين نماز جمعه به ما چيز ديگرى نداده بود، براى ملت ما و مسلمين كافى بود(2)

زهرا اشراقى (نوه امام) مى گويد:

آن زمان كه در مراسم نماز جمعه بمب گذارى كرده بودند، من هم در مراسم نماز مزبور شركت كرده بودم. مادرم و ديگر افراد فاميل در خانه آقا بودند. چون از من خبرى نشده بود، همه نگران شدند. وقتى وارد خانه شدم، ديدم مادرم به حالت اعتراض گفت: تو چرا رفتى؟ تو كه باردار بودى چرا رفتى؟ به خاطر بچه هم كه شده بود نبايد مى رفتى. اين را هم بگويم كه از قبل شايع شده بود كه آن مراسم نماز را صداميان بمباران مى كنند يا در آنجا بمب مى گذارند. نگرانى مادرم هم از اين بابت بود، ولى امام كه سر ميز ناهار نشسته بود، با خنده اى به من


1- عبادت و خودسازى، ترجمه و شرح: عبدالكريم بى آزار شيرازى، ص 103.
2- مجله حضور، ش 20، ص 133.

ص: 187

گفت: سالمى؟ من تشكر كردم. ايشان آهسته در گوشم گفت: خيلى كار خوبى كردى كه رفتى. خيلى از تو خوشم آمد كه با چنين حالى به نماز جمعه رفتى. (1)

ه) امام و احترام به مساجد

امام در يكى از سفرهايشان كه مصادف با ماه رمضان بود، در مسجدى دور افتاده، متروك و بسيار كوچك كه بيش از يك اتاق گلى نداشت، به اقامه نماز جماعت مى پرداخت. اين در حالى بود كه عده اى از علما به او پيشنهاد كردند كه در مسجد جامع شهر نماز جماعت را اقامه كند، ولى آن بزرگوار نپذيرفت و فرمود: «در مسجد جامع كسى هست كه اقامه جماعت كند، ولى در اينجا كسى نيست. از اين رو بايد اين مسجد را احيا كرد». (2)

«امام به انجام شعاير دينى خيلى مقيد بود. براى مثال، در آداب مسجد آمده است كه چنانچه كسى به مسجدى وارد شود، مستحب است دو ركعت نماز به عنوان تحيت مسجد بخواند. امام هر وقت به مسجدى وارد مى شد، نماز تحيت را به جا مى آورد. مسجدى بود به نام گذر قلعه كه آيت الله خوانسارى در آن نماز مى خواند. امام به


1- مجله حضور، ج 1، ص 198.
2- كيهان، ش 16583.

ص: 188

عنوان مأموم و نمازگزار در آن مسجد حاضر مى شد و در غياب مرحوم خوانسارى هم امامت مسجد مزبور را بر عهده داشت. امام علاوه بر نافله ها نماز تحيت مسجد را هم مى خواند». (1)

آيت الله محمد يزدى مى گويد:

زمانى كه حضرت امام در قم تشريف داشت، يكى از دوستان او از كربلا آمده بود. امام اظهار علاقه كرد كه به ديدار او برود. اتفاقاً روزى كه قرار شد با امام به ديدار او برويم، باران آمده بود و كوچه ها پر از گِل بود. با درشكه تا سركوچه رفتيم. سپس آن آقا براى آنكه راه امام كوتاه شود، راهنمايى كرد كه وارد حياط مسجد شويم و از كوچه سر درآوريم. بعد از پيچ و خم كوتاهى به منزل دوست امام رسيديم و ديدار دو آشنا صورت گرفت. در راه بازگشت، باز به در آن مسجد رسيديم و خواستيم از همان راه برويم تا مسير كوتاه شود و امام اذيت نشود، اما ايشان فرمود: مسجد را نبايد مسير عبور قرار داد. از كوچه برويم. گفتيم: آقا گِل است، ناراحت مى شويد. گفت: مانعى ندارد و راهش را گرفت و رفت، ما هم به دنبال ايشان راه افتاديم.(2)


1- كيهان، ش 16555.
2- پا به پاى آفتاب، ج 4، ص 331.

ص: 189

كتابنامه

* قرآن كريم.

* نهج البلاغه، صبحى صالح، قم، منشورات دار الهجره، 1395 ق.

1. آداب معاشرت، مركز تحقيقات اسلامى، قم، نور مطاف، 1382.

2. اخلاق از ديدگاه امام خميني/، محمد مهدى بهداروند، تهران، پيام آزادى، 1386.

3. اصول الكافي، محمد بن يعقوب الكلينى، ضبطه و صححه و علق عليه محمد جعفر شمس الدين، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1411 ق.

4. امام خمينى و احياي حاكميت قانون (مقاله) اطلاعات، سيد كاظم اكرمى، 25/ 11/ 77، 1386.

5. بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ق.

6. برداشت هايى از سيره امام خمينى/، غلامعلى رجايى، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى/، نشر عروج، 1378.

7. البرهان في تفسير القرآن، هاشم بن سليمان بحرانى، قم، دار الكتب العلميه.

8. پا به پاى آفتاب (گفته ها و ناگفته ها از زندگى امام خمينى/)، اميررضا ستوده، تهران، نشر پنجره، 1373.

ص: 190

9. پديده شناسى فقر و توسعه، دفتر تبليغات اسلامى شعبه خراسان، قم، بوستان كتاب، 1380.

10. پيام و سخنرانى هاى امام در شش ماهه دوم سال 59، امام خمينى/، تهران، نور، 1359.

11. تحف العقول، ابن شعبه حرانى، ترجمه عطايى، تهران، انتشارات علميه اسلامى، بى تا.

12. ترجمه نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدى، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1373.

13. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1374.

14. توحيد مفضل يا عجايب عالم هستى و شگفتى هاى آفرينش از ديدگاه امام جعفر الصادق، ابوالفضل حسينى، ترجمه و نگارش تهرانى، قم، روحانى، 1383.

15. تهذيب الاحكام، محمد بن الحسن طوسى، تهران، بى جا، 1417 ق.

16. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، محمد بن على بن بابويه (شيخ صدوق)، قم، منشورات الرضى، 1368.

17. جامع احاديث الشيعه، حسين طباطبايى بروجردى، قم، 1399 ق.

18. جامع السعادات، محمدمهدى نراقى، تحقيق سيد محمد كلانتر، منشورات جامعة النجف الدينية، 1383 ق.

19. جهاد اكبر، امام خمينى/، تهران، بنياد بعثت، 1361.

20. جوان از نظر عقل و احساسات، محمد تقى فلسفى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1378.

21. جوانان و بينش ناب، احمد لقمانى، انتشارات عطر سعادت، 1370.

22.

ص: 191

چهل حديث، امام خمينى/، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1374.

23. حديث ولايت (مجموعه رهنمودهاى مقام معظم رهبرى)، تهران، سازمان تبليغات اسلامى، 1378.

24. حضرت امام خمينى (ره) از ديدگاه مقام معظم رهبري، سيدعلى خامنه اى، تدوين حسين مهدى زاده، تهران، سروش هدايت، 1384.

25. الحكمة المتعالية في اسفار العقليه الاربعة، محمد بن ابراهيم قوامى شيرازى (ملاصدرا)، قم.

26. حماسه حسينى، مرتضى مطهرى، تهران، صدرا، 1381.

27. الحياة، محمدرضا حكيمى، محمد حكيمى، على حكيمى، ترجمه احمد آرام، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1377.

28. خاطرات و حكايت ها، سيدعلى خامنه اى، تهران، قدر ولايت، 1381.

29. ده گفتار، مرتضى مطهرى، چاپ هجدهم، تهران، صدرا، 1381.

30. روش هاى تقويت عزت نفس در نوجوانان، ترجمه پروين على پور، انتشارات آستان قدس رضوى.

31. سخن آفتاب (ولايت، حكومت و شخصيت حضرت آيت الله خامنه اى از كلام امام خمينى/)، سازمان تبليغات اسلامى، تهران، سازمان تبليغات اسلامى، 1373.

32. سرگذشت هاى ويژه از حضرت امام خمينى/، مصطفى زمانى وجدانى، تهران، پيام آزادى، 1363.

33. سفينة البحار و مدينة الحكم و الآثار، شيخ عباس قمى، تحقيق مجمع البحوث الاسلاميه، مشهد، بنياد پژوهش هاى اسلامى، 1374.

ص: 192

34. شرح غرر الحكم و درر الحكم، جمال الدين محمد خوانسارى، با مقدمه و تصحيح و تعليق مير جلال الدين حسينى ارموى، دانشگاه تهران، 1360.

35. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احياء التراث العربى، 1385 ق.

36. صحيفه نور، روح الله [امام] خمينى ره، تهران، سازمان مدارك فرهنگى و انقلاب اسلامى، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1364.

37. غرر الحكم و درر الكلم، عبدالواحد بن محمد تميمى آمدى، قم، دار الحديث، 1383.

38. غم و شادى در سيره معصومان، محمود اكبرى، قم، صفحه نگار، 1380.

39. فرهنگ آفتاب، عبدالمجيد معاديخواه، تهران، ذره، 1373.

40. فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبيرات عرفانى، سجادى، تهران، طهورى، 1362.

41. فرهنگ معين فارسى، محمد معين، تهران، بهزاد، 1381.

42. الفروع الكافى، محمد بن يعقوب كلينى، تهران، منشورات دار الكتب الاسلاميه، 1391 ق.

43. كشف الاسرار، امام خمينى/، بى جا، بى تا، بى نا.

44. كنز العمال في سنن الاقوال والافعال، على بن حسام الدين متقى هندى، تحقيق محمود عمر الدميطى، بيروت، دار الكتب العلميه، 1424 ق.

45. لسان العرب، ابن منظور، دار الاحياء التراث العربى، 1408 ق.

46. مجمع البيان في تفسير القرآن و الفرقان، فضل بن حسن طبرسي، تهران، معظمة الاوقاف و الامور الخيرية، دار الاسوه للطباعة و النشر، 1426 ق.

47. مجموعه ورام (تنبيه الخواطر و نزهة النوادر)، ابى الحسين ورام ابن ابى فراس، تهران، مركز فرهنگى انتشاراتى رايحه، 1378.

ص: 193

48. محجة البيضاء في تهذيب الاحياء، محسن فيض كاشانى، تحقيق و اعداد مؤسسه احياء الكتب اسلاميه، قم، حسنين 8، 1384.

49. مسائل نوجوانان و جوانان، محمد خدايارى فرد، تهران، انجمن اوليا و مربيان، 1371.

50. مستدرك الوسايل و مستنبط المسائل، ميرزا حسين النورى الطبرسى، تحقيق مؤسسه آل البيت:، قم، مؤسسه آل البيت، 1407 ق.

51. معراج السعاده، ملا احمد نراقى، قم، انتشارات هجرت، 1379.

52. مكارم الاخلاق، رضى الدين ابى نصر حسن بن الفضل طبرسى، حفظه وقدم له حسين الاعلمى، قم، قدس، 1427 ق.

53. من لا يحضره الفقيه، ابى جعفر محمد بن على بن الحسين الصدوق، صححه و علق عليه على اكبر الغفارى، قم، منشورات جامعه مدرسين، بى تا.

54. ميزان الحكمه، محمد محمدى رى شهرى، ترجمه حميدرضا شيخى، قم، دار الحديث، 1379.

55. نقش فرهنگ در عرصه خدمت رسانى، محمدامير نورى كرمانى.

56. نهج الفصاحه، سخنان و خطبه هاى حضرت رسول اكرم با تنظيم موضوعى، ابوالقاسم پاينده، اصفهان، خاتم الانبياء، 1385.

57. وسائل الشيعه، محمد بن حسن حر عاملى، تهران، كتابچى، 1371.

58. وصيت نامه سياسى الهى حضرت امام (ره)، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى/، 1384.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109